دسته‌ها
سریال ترکی تازه عروس سریال ترکیه ای فرهنگ و هنر

خلاصه داستان قسمت ۱۵۰ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس


در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۵۰ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

خلاصه داستان قسمت ۱۵۰ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس
قسمت ۱۵۰ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۵۰ سریال ترکی تازه عروس

مرحله بعدی مسابقه خوانندگی اسکندر شروع میشه و میستیک رپ میخونه همگی واسش دست میزنن و خوششون میاد. وقتی تموم میشه مسلم از روی حرصش در راه مخفیو باز میکنه و اونو پایین میندازه اعظم عصبی میشه و میگه خجالت نمیکشی بچه را پایین انداختی؟ سپس اونو از داخل چاله بیرون میاره و خوبه عزیزم؟ میستیک میگه مگه میشه تو بهم بگی عزیزم من خوب نباشم؟ مگه داریم؟ سپس اعظم قربون صدقه اش میره و بالا میارتش و میگه مهم نیست برنده بشی یا بازنده تو واسه من همیشه قهرمانی میستیک میگه درسته اینجا نبردم ولی تو عشق قهرمان شدم و با اعظم از اونجا میره. معتبر و آسیه و عایشه تو کاهدونی میز گذاشتن و کاندیدهای هوو را به اونجا آوردن تا بینشون هوو برای گوکان انتخاب کنن. هازار و خان تو پشت بام نشستن که خان به گوکان زنگ میزنه او به خان میگه که اینجا هر دکتری میبینه میگه بارداری امکان نداره عصر میخوایم برگردیم بیایم دیگه الکیه موندمون خان بعد از قطع تماس اینو به هازار هم میگه و آنها برای گوکان ناراحت میشن. یکی از کاندیدای هوو به آنها میگه میشه خودمون انتخاب کنیم از بین مردهای بوزوک؟ زن ها عصبی میشن که کاندید میگه مثلا آقا قلندر خیلی خوب و خوشتیپه آنها با عصبانیت بهش نگاه میکنن و عایشه میگه ظرفیت قلندر خان تکمیله! یکی دیگه میگه هازار خان هم خیلی خوب و خوشتیپه آسیه میگه بعدا بیرون منتظرم باش باهم یخورده حرف بزنیم. خان و هازار و اسکندر با لباس های مخصوص سم پاشی به عمارت باران میرن. باران وقتی ماسکشونو برمیدارن به اسکندر میگه تیم قویت این بود؟ اسکندر میگه اگه آدم غریبه میخواستی بیارم پول دوبرابر میشد هازار و خان بهش میگن تو حرف از پول به ما نزدی عمو؟ اسکندر میگه یادم رفت. آنها به داخل میرن و شروع میکنن به سم پاشی اما ماسک ها نشتی داره و حالشون بد میشه و از حال میرن.

زن های قلندر مسابقه گذاشتن و کاندیدهارو گروه بندی کردن تا ببینن کدومشون تو غذا درست کردن ماهرن. گروه اول باید سیرابی درست کنن که هیچ کدومشون خوب درست نکردن عایشه بدون خوردن و با دست زدن بهش میگه که چیش کمه و چیش زیاده معتبر و آسیه با خوردن بهش میگن آره راست میگی چجوری فهمیدی؟ گروه بعدی غذای مورد علاقه معتبر را درست میکنن اما هیچکدومشون خوب درست نکرده بودن گروه آخر باید کاری درست کنن که عایشه میگه چرا کاچی؟ آسیه میگه چون من دوست دارم و عروس تو عروس منم میشه عایشه قبول کنه ولی با خوردن اونا میگن هیچکدومشون خوب نیست. یه نفر میاد اونجا و میگه مسابقه خوانندگی اینجاست؟ و شروع میکنه به خوندن که معتبر میگه واسه چی خودتی الان؟ او میگه مگه مسابقه خوانندگی نیست؟ عایشه میگه نه اون تموم شد و ازش میخوان بره. معتبر میگه کاندیدا تموم شد حالا چیکار کنیم؟ آنها میگن باید صبر کنیم منتظر بقیه باشیم. پسرها تو عمارت باران به هوش میان و میگن اینجا چخبره؟ هازار میگه به جای موش خودمونو بیهوش کردیم، سپس با دیدن موش دنبالش می افتند و کل خونه را بهم میریزن و خراب میکنن اونا وقتی موفق میشن موش را با گلوله بزنن یکیشون اشتباهی شلیک میکنه که تیر پوست باران را میخراشه و میره. همگی از اینکه موش را کشتن خوشحال میشن و میگن بالاخره تموم شد. اونا در حال استراحت هستن که شیرین و دیلان به اونجا میرن و با دیدن خونه جا میخورن و میگن اینجا چخبره؟ باران میگه مهم نیست مهم اینه که از دست او موش خلاص شدیم شیرین میگه خلاص شدیم ولی اینجارو نگاه کن ببین چه بلایی سر این خونه آوردین؟ هفته دیگه عروسیه منو میخوای بیاری تو این خونه؟ با این وضع؟ باران میگه قرار بود اینجارو بازسازی کنیم عوضش کنیم دیگه حالا اینم به بهونه شد!

شیرین غر میزنه و میگه تا هفته دیگه تموم نمیشه سپس چشمش به موش میوفته و میداد میزنه و میگه موش و بالای مبل میره پسرها دوباره با دیدن موش با کلافگی همدیگرو میبینن. عایشه و آسیه و معتبر در اتاق عایشه نشستن و در حال تخمه شکستنن که به هم میگن این فکر انتخاب و مسابقه هوو اصلا فکر خوبی نبوده عایشه میگه آره اصلا به اسنچیزا احتیاجی نیست چون گوکان مجبوره که قبول کنه صدای ماشین میاد و عایشه از پنجره میبینه که پسرشه او با خوشحالی میره و میگه خوش اومدی گوکانم! گوکان میگه اصلا هم خوش نیومدیم هر دکتری رفتیم گفتن امکان نداره شما بچه دار بشین کامیل میگه البته یه راهی هست اونم رحم اجاره ای آفت میگه همون هووست دیگه من خوشم نمیاد! کامیل میگه چندبار واست توضیح دادم که خیلی فرقشونه! آفت میگه هرچی که هست باید از روی جنازه من رد بشین تا اجازه بدم نمیخوام و با گریه به داخل خانه میره گوکان ناراحته که عایشه ازش میخواد آروم باشه بعدا یه فکری میکنن گوکان گریه میکنه تو بغل مادرش و میگه من پدر نمیشم مامان! فردای آن روز وقتی همه از خواب بیدار میشن زن ها تو آشپزخانه در حال صبحانه خوردنن که سراغ عایشه و آفت را میگیرن گلستان میگه نکنه باهمدیگه بیرونی جایی رفتن وگرنه چرا نباید تو عمارت باشن؟ بعد از چند دقیقه آفت به اونجا میاد که از حرف هاشون میفهمه درباره هوو آوردن سر اونه بحث میکنن. او با عصبانیت از خودش دفاع میکنه که میستیک با عجله میاد و میگه مامان عایشه اومده با یه دختر خوشگل اومده! همگی شوکه میشن و به حیاط میرن و از عایشه میپرسن که چی شده؟ سر صبحی کجا بوده؟! عایشه میگه این دختر هوو آفته!

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا

امتیازدهی به مقاله



دسته‌ها
سریال ترکی تازه عروس سریال ترکیه ای فرهنگ و هنر

خلاصه داستان قسمت ۱۵۱ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس


در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۵۱ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

خلاصه داستان قسمت ۱۵۱ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس
قسمت ۱۵۱ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۵۱ سریال ترکی تازه عروس

زنی که عایشه با خودش آورده با اهالی عمارت آشنا میشه و متوجه میشن که او یه توریست آلمانیه که برای عکاسی اومده بود به عمارت اما عایشه اونو به عنوان هوو آورده. سپس بعد از معرفی خودش میگه انگاری یه اشتباهی شده و میخواد بره که اسکندر جلوشو میگیره و میگه مگه میزارم شما بری حالا که اومدی بفرمایید به عکاسیتون ادامه بدین گلستان حرص میخوره سپس کامیل جلو میره و بهش خوش آمد میگه که کامیلا میخواد به طرفش بره و حمله کنه که ترکمن جلوشو میگیره. آسیه و معتبر در آشپزخانه مدام تو سر عایشه میزنن و میگن که خاک تو سرت این کیه آوردی اینجا؟ واسمون دردسر میشه عایشه میگه نه بابا اگه هم کسی اینجا تو خطر باشه گلستانه چون اینجوری که معلومه اسکندر خیلی خوشش اومده ازش و میخنده که گلستان میگه اگه هوو بیاد سرم این عمارتو رو سرتون خراب میکنم! آسیه به عایشه میگه ببین چیکار کردی؟ اگه آقا بیاد اینو اینجا ببینه فکر میکنی میزاره بره؟ بور نیست که هست امروزی نیست که هست همه گزینه های لازمو برای قلندر داره معتبر هم تایید میکنه و میزنه تو سرش و میگه راست میگه حالا باید چیکار کنیم احمق؟! عایشه میگه نه اصلا هم آقا ازش خوشش نمیاد خیالتون راحت. باران با شیرین و دیلان از خانه در حال برگشتن هستن که شیرین میگه دیدی خونه را به چه روزی درآوردی؟ حالا باید چیکار کنیم؟ چند روز دیگه عروسیمونه بعد هنوز خونه نداری! باران میگه میدم به کارگرها ردیفش میکنن دیگه شیرین میگه نه نمیشه اینجوری نمیشه باید اون موش از خونه بره بیرون وگرنه عروسیو باید عقب بندازیم باران جا میخوره از شدت تعجب ماشین را نگه میداره و بهش میگه الان چی گفتی؟ با این همه بدبختی کشیدیم رسیدیم به اینجا الان باز تو داری میگی بندازیم عقب؟ هر جور که شده این ازدواج باید انجام بشه!

آنها سر این موضوع با هم دیگه بحث می کنند و در آخر دیلان عصبی میشه و میگه بس کنید دیگه معلوم هست دارین چیکار می کنین؟ می دونین سر چی دارین با هم دیگه بحث می کنین؟ باران میگه آره زن داداشت نمی خواد ازدواج کنه داره موشو بهونه میکنه! این حرف به شیرین بر میخوره و میگه تو اینجوری فکر می کنی؟ سپس سعی میکنه در ماشین را باز کنه و از ماشین پیاده بشه آخر موفق میشه و از ماشین پیاده میشه. باران جلوشو میگیره و وقتی میبینه کوتاه نمیاد بغلش میکنه و با زور سوار ماشینش می کنه و به دیلان میگه نگهش داره تا به عمارت برسن. همگی در در سالن نشستن و اسکندر از آثار تاریخی و وسایل عتیقه هایی که در عمارت هست به هلگا آن توریست عکاس نشون میده. زن های عمارت به غیر از بلا همشون احساس خطر می‌کنند ک اصلاً حس خوبی به اون دختر ندارن اسکندر از همه بیشتر باهاش گرم میگیره و برایش هرکاری میکنه. اون زن شروع میکنه به عکاسی کردن که کورکوت به اونجا میاد و اسکندر میپرس۶ ه،سه که اینجا چه خبره در نبود برادرت قلندر حسابی جعفر گرفتت اسکندر برایش توضیح میده بعد از چند دقیقه گوکان پیش کورکوت میره و درباره اون بچه ای که در امارت پیدا شده حرف میزند کورکوت میگه باید به سازمان تحویلش بدیم گوکان میگه حتی اگه بخوای به فرزندی قبول نکنیم بازم باید تحویل بدیم کورکوت تایید میکنه و میگه آره باید تحویل بدیم بعد اگه خواستین کارهاشو بکنین و بر این اساس سازمان پس بگیریم گوکان به کورکوت میگه یعنی شما اجازه میدین راضی هستیم کورکوت میگه چه فرقی داره اون بچه را کی به دنیا اورده مهم اینه که کی بزرگش میکنه سپس استقبال میکنه و میگه کار خیلی خوبی هم هست گوکان خوشحال میشه و دستش را میخواد ببوسه که بهش میگه دلتو صابون نزن من راضی نیستم ک میگه دخالت نکن این هیچ ربطی به بقیه نداره خودشون تصمیم میگیرند و عملی می کند

حق دخالت کردن نداری گوکان از اینکه پدربزرگش پشتش بود ازش تشکر میکنه و دستش را می بوسد بلا و نازگل به همراه خان و هازار در پشت بوم نشستن و نازگل میگه باید یه کاری کنیم تا اون اجنبی از اینجا بره هازار و خان میگن از دسته توطئه های تو خسته شدیم بلا به نازگل میگه خیلی بزرگ شن کردی یه توریست که میخواد عکس بگیره و کارش تموم شد میره این کارا واسه چیه دیگه و سعی می‌کنند تا نظرش را برگردونن اما موفق نمیشن همان موقع باران در حالی که شیرین را روی کولش گرفته و دلیل آن پیش آنها می میرند باران با آنها میگه توروخدا با خواهرتون حرف بزنیم تا از خر شیطون بیاد پایین آنها می پرسند ماجرا چیه باران میگه میخواد به خاطر اون موش مراسم عروسی و عقب بندازه یعنی من باید زنگ بزنم به مهمون ها و بگم کنسل شده و وقتی دلیلش و پرسیدن بگم به خاطر موش مسخره نیست آنها می خندند باران با شیرین بحث میکنه که آزاد در آخر میگه مگه شما بعد عروسی نمی خواین برین ماه عسل باران تایید میکنه هازار میگه خوب دیگه شما بعد ازدواج میریم ماه عسل ما هم اینجا یه اکیپ حرفه ای گیر میاریم تا موش را در آن خانه بگیرند تا موقع کارهای بازسازیش هم تموم شده و راحت شیرین قبول میکنه و میگه این فکر خوبیه باران نفسی راحت میکشه. مسلم و اعظم بالاخره ازدواج می کنند ترکمن وقتی میفهمه حسابی خوشحال میشه و رو پاهاش بند نیست…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا

امتیازدهی به مقاله



دسته‌ها
سریال ترکی تازه عروس سریال ترکیه ای فرهنگ و هنر

خلاصه داستان قسمت ۱۳۱ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس


در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۳۱ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

خلاصه داستان قسمت ۱۳۱ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس
قسمت ۱۳۱ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۳۱ سریال ترکی تازه عروس

در آشپزخانه تمام زن ها نشستن و در حال چای خوردن هستن. آفت به نازگل میگه این مامانا همین چند وقت پیش داشتن گیس همدیگرو میکشیدن الان دارن باهم چای میخورن! ترکمن به اونجا میاد و میگه باید باهم بگردیم دنبال زن برای مسلم گفته تا ازدواج نکنه نمیزاره من ازدواج کنم بابد هرچی سریعتر واسش زن پیدا کنیم! سپس به هرکدومشون اسم یه شهر را میده تا ترشیده های اون شهر را پیدا کنن آسیه با ترکمن کل کل میکنه که ترکمن به حالت تهدید آمیزی میره جلو و بهشون میگه به نفعتونه که زودتر مسلم ازدواج کنه که من بعدش ازدواج کنم وگرنه به خواهرشوهری میشم که رو دستم کسیو ندیده باشین! متوجهین؟ همه ی اونا با ترس میگن آره. بوران دوران با نوچه هایش و خواهرش اعظم به عمارت قلندرخان میان‌ اونجا به جمیل میگن قلندر را صدا بزنه وقتی قلندر با مسلم به اونجا میرن بوران دوران بهش میگه تا الان دوبار خواهر منو دزدیدین بعد دوباره برگردوندین! سپس سر این موضوع باهم بحث میکنن که قلندر میگه یه بار اونم باران دزدید که الان نامرد کرده با شیرین دختر من. بوران میگه نه یکبار دیگه هم برادرت مسلم اومده دزدیدتش، مسلم به قلندر میگه راست میگه با اسکندر رفتیم تو باشگاه دزدیدیمش البته بابا کورکوت گفت که اینکارو بکنم ما هم رفتیم اوردیمش اینجا بعد گفت منو نمیخواد بابا اصرار کرد که برگردونیمش به عمارت خودشون. انها به داخل حیاط میرن تا باهم حرف بزنن‌ در اخر بوران میگه به من ربطی نداره بالاخره یکدومتون باید بگیرتش و به اعظم میگه تو خونه ات اینجاست دیگه و با نوچه هایش از آنجا میرن. قلندر با مسلم به داخل عمارت میرن. قلندر مدام به مسلم میگه که باید بگیریش چاره ی دیگه ای نیست اجباریه! کورکوت هم تایید میکنه اما مسلم میگه من نمیگیرمش قلندر میپرسه تو که میخواستیش الان چیشد؟

مسلم میگه بهم گفت منو دوست نداره منم دیگه نمیخوامش زوری که نیست! قلندر مدام میگه باید بگیریش و مسلم در جواب میگه نمیگیرم! این کل کل ادامه داره که در آخر قلندر بینی مسلم را گاز میگیره از حرص. ترکمن لیستی در دستش گرفته و شماره ترشیده هارو در میاره و بهشون زنگ میزنه. آسیه و معتبر دوباره باهم بحثشون میشه و آسیه بحث تازه داماد بودن را وسط میکشه که باید اول از همه بیدار بشه و آخر از همه بخوابه معتبر میگه اونوقت چرا؟ آسیه میگه آب برای وضو! معتبر میپرسه از کی تا حالا تو نماز خون شدی؟ آسیه میگه اونش به خودم ربط داره تازه باید یه سال من باهاشون زندگی کنم معتبر میگه چی داری میگی؟ میخوای باران منو داماد سرخونه بکنی؟ بحثشان بالا میگیره و به جون هم میوفتن‌. بعد از چند دقیقه گلستان به اونجا میره و اعظم را هم با خودش میبره. اونا با دیدن اعظم جا میخورن و نازگل میگه خواهر نکنه دوباره فرار کردی! اعظم میگه نه بابا تا حالا دوبار منو دزدیدن ولی دوباره برگردوندن حالا هم که داداشم دیگه آورد اینجا. گلستان میگه به عنوان عروس برای مسلم اومده ترکمن و بقیه جا میخوره و میگن مطمئنی؟ آنها تایید میکنن که ترکمن حسابی خ شحال میشه اما اعظم میگه من قبول نمیکنم و نمیخوام انها دوباره شوکه میشن و نازگل بهش میگه تو خودتو به آب و آتیش میزدی که بیای اینجا عروس بشی بعد الان چیشده که نمیخوای؟ اعظم میگه مسلم دیگه منو نمیخوام پس وقتی اینجوریه منم دیگه نمیخوامش انها باهاش حرف میزنن تا کمی نرم بشه و در آخر بهشون میگه اگه بیاد یکبار دیگه درخواست چای خوردن باهام بکنه منم میتونم قبولش کنم و یه فرصت دیگه بهش بدم ترکمن تو فکر میره و میگه مجبورش میکنم مگه دست خودشه؟!

ترکمن به انبار مسلم میره و به میگه که باید با اعظم بری چا بخوری اما مسلم میگه نه نمیخوام! کل کل مسلم با ترکمن هم چند دقیقه ای طول میکشه. باران به گوشه ای از باغ رفته و به شیرین پیام میده تا به اونجا بره شیرین میگه ما دیگه نامزد کردیم لازم نیست پنهانی همدیگرو ببینیم! باران بهش میگه مگ تمام شبو فکر کردم و با وکیلمم حرف زدم میگه پرونده خیلی سنگینه کاری نمیشه کرد! شیرین جا میخوره و میگه یعنی چی؟ حتی یه راه حل؟ بازان میگه یه راه حل داره اونم فرار! باید وسایلمونو جمع کنیم بریم شیرین میگه دیوونه شدی؟ من و تو از پس چه چیزهایی برنیومدیم! ببین چیارو پشت سر گذاشتیم رسیدیم به اینجا حالا میخوای خیانت در امانت بکنی در حق بابام؟ اون الان تورو پسر خودش میدونه! باران کلافه میشه و نمیدونه باید چیکار کنن شیرین میگه من باید برم ولی کار احمقانه ای نکنیا! باهم از پس این مشکلم برمیایم باران قبول میکنه و شیرین از اونجا میره. شیرین با بلا و هازار پیش باران میرن که میبینن اون اونجا نیست سپس متوجه میشن که او بالای درخت نشسته‌ شیرین ازش میخواد تا بیاد پایین تا نیوفتاده دست و پاش بشکنه! باران میگه بشکنه بهتر از اینه که ببرنم زندان! بلا و هازار باهاش حرف میزنن و میگن این بچه بازیا چیه؟ همه ی ما که بد تورو نمیخوایم! بلا میگه میدونی که بابا قلندر تا خودتو تسلیم نکنی نمیزاره با شیرین ازدواج کنی! اصلا بیا بریم با چندتا وکیل حرف بزنیم شاید راه حلی داشته باشن باران تو فکر میره که تو دادگاه رفته و قاضی شروع میکنه به گفتن حکم جرم هایش و در آخر میگه به ۳عمر حبس ابد محکوم شد که باران از ترس از روی درخت میوفته و به شیرین میگه بریم فرار کنیم! اما هازار آرومش میکنه و  میگه بیا بریم حرف های مردونه بزنیم….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا

امتیازدهی به مقاله



دسته‌ها
سریال ترکی تازه عروس سریال ترکیه ای فرهنگ و هنر

خلاصه داستان قسمت ۱۲۸ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس


در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۲۸ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

خلاصه داستان قسمت ۱۲۸ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس
قسمت ۱۲۸ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۲۸ سریال ترکی تازه عروس

ترکمن در انبار مسلم در حال اهنگ خوندنه که قلندر به اونجا میره و میگه اینجا چخبره؟ کورکوت میگه من به حسن کور دادمش داره واسه خودش آهنگ حنابندان میخونه البته اگه تو راضی باشی قلندر خوشحال میشه و میگه دادم رفت همان موقع مسلم از راه میرسه و میگه من اجازه نمیدم تا  وقتیکه من ازدواج نکردم اجازه نداره ازدواج کنه ترکمن میگه باشه من میگردم واست دیوونه ترین دختر آدانارو پیدا میکنم مسلم قبول میکنه. گلستان تو اتاقش از اسکندر میپرسه تا صبح کجا بودی؟ ایکندر میگه با فرهاد تو کنسرت بودیم دیگه گلستان میگه مگه خرم؟ تو آدانا تا صبح کنسرت نداریم اصلا! سپس ازش میپرسه من از کجا بدونم که پی دختربازی نبودی دنبال پول بودی؟ اسکندر میگه الان بهت نشون میدم و رو سرش پول میریزه گلستان خوشحال میشه که روی یکی از پول ها شماره میبینه که نوشته از مراسم راضی بودم گلستان شروع میکنه باهاش دعوا کردن و از اونجایی که اسکندر نقطه ضعفشو میدونه آهنگ میزاره و گلستان نمیتونه خودسو کنترل کنه و میرقصه و اسکندر از اونجا فرار میکنه. دیلان با فرهاد تو باغ های پرتغال نشسته و ازش حساب پس میگیره که چرا کل شب به تماس هاش جواب نمیداده؟ فرهاد میگه گوشی دستم نبود گوشیو اول اسکندر ازم گرفت سپس دیلان میپرسه مراسم چی بود حالا؟ مال کدوم خان بود؟ فرهاد میگه لیلا خان مراسم قبل ازدواج بود نمیدونم حنابندان بود یا مهمونی آخرین مجردی! دیلان میگه یعنی همشون دختر بودن؟ تو رفتی واسه یه عده دختر آهنگ خوندی اونام رقصیدن؟ سپس باهمدیگه سر این موضوع بحث میکنن که دیلان گریه اش میگیره، فرهاد بهش دستمال کاغذی میده که دیلان چشمش به نوشته ای روی دستمال میوفته که نوشته پارتی خیلی خوبی بود بهتر از اون آشنایی با تو خوشحال میشم بازم ببینمت و شماره اش را نوشته. دیلان با عصبانیت ازش میپرسه این چیه؟

فرهاد استرس گرفته و نمیتونه اصلا حرفی بزنه و هیچی نمیگه دیلان با عصبانیت بهش میگه پس لیلا خان آره؟ تو با این کارها میری تا با دخترها آشنا بشی؟ فرهاد از دستش فرار میکنه که دیلان به دنبالش می رود. قلندر و کامیل تو حیاط نشستن که بلا و هازار پیششون میرن و به قلندر میگن باید درباره یه موضوعی حرف بزنیم قلندر میگه درباره چی؟ بلا و هازار میگن درباره کارگرهای زمین قلندر میگه چیشده؟ هازار میگه آدم هایی هستن که میگن به خاطر شما از کار بیکار شدن و یه لنگ یه لقمه نون هستن قلندر میگه چی داری میگی؟ داری درباره قلندرخان حرف میزنی؟ چجوری میتونم راحت بخوابم در حالیکه همسایه مون گرسنه سر روی بالشت میزاره؟ سپس به همراه هازار و بلا به اون منطقه میرن. قلندر خودشو معرفی نمیکنه و به صورت ناشناس ازشون درباره کار و درآمد حرف میزنه اون مرد هم شروع میکنه به بد گفتن از قلندرخان تا اینکه یکی میاد و با دیدن قلندرخان اونو میشناسه اون مرد استرس میگیره و از ترس از حال میره. قلندر وقتی ماجرارو میفهمه سریعا پیش سرکارگر میره تا ببینه چرا اوضاع کارگرها اونجوریه. او با پسرهاش به دم در خانه اش میرن و میفهمن که بین کارگرهای ترک و غیرترک فرق میزاشته و درصو میگرفته از افراد غریبه قلندر عصبی میشه و اخراجش میکنه. سپس با چندتا ماشین تمام افراد چادرنشین را به عمارت خودش میبرد. قلندر تو حیاط ترکمن را صدا میزنه و میگه دیگ هارو به راه کنین مهمون داریم، اینایی که الان میبینین پدر، برادر، خواهر، مادر من هم محسوب میشن و برای شما هم باید همینجوری باشه ازشون پذیرایی کنین. بچه ها در حیاط در حال بازی کردن هستن و بقیه از بزرگترها پذیرایی میکنند. همگی در حال خوشگذرونی هستن.

باران و شیرین برای بچه ها شعبده بازی میکنن و اونارو سرگرم کردن و هرسری که باران به شیرین نزدیک میشه قلندر از یه جایی سر و کله اش پیدا میشه. ترکمن صندوق جهیزیه اش را آورده و بین دخترهایی که نزدیک ازدواجشونه تقسیم میکنه اونا اول میگن که نمیتونیم قبول کنیم اما ترکمن میگه مال خودمه و دوست دارم بدم به شماها! سپس شروع میکنه بین اونا تقسیم کردن ترکمن به دیلان میگه تو چی میخوای؟ هرچی میخوای بردار اما دیلان هملن موقع به فرهاد که بهش اشاره میکنه تا به دنبالش بره نگاه میکنه و به ترکمن میگه نه دیگه من لازم ندارم! قلندر میز مفصلی برای همه چیده و همه در حال خوردن غذا هستن و از قلندر تشکر میکنن که هم زن و بچه شونو سیر کرده و هم خوشحالشون کرده. قلندر میگه نه بابا کاری نکردم که حالا الان شکمتون سیر شد روزهای دیگه چی؟ اون مرد بهش میگه باشه شب نشده از اینجا میریم هازار میگه منظور بابام این نیست که الان سریعتر برین منظورش اینه که باید این مشکل از ریشه درست بشه! سپس بازان برای اینکه خودی نشون بده میره پیش قلندر و میگه زمین هایی که میخواین توش واسشون خونه بسازینو من میدم همگی جا میخورن و قلندر میگه واقعا میخوای زمین بدی؟ نزنی زیرش! باران میگه حرف من سنده وقتی یه چیزی میگم حتما عملیش میکنم! در ضمن تا زمانیکه خونه هاشون اماده نشده میتونن تو هتل آدانا مستقر بشن و اونجا بمونن همگی دست میزنن واسش و تشویقش میکنن. شب بلا تو تراس با قلندر حرف میزنه که چرا با همه خوبه با باران نه! سپس باهاش حرف میزنه تا راضی بشه. قلندر به اتاق شیرین میره و ازش چندبار میپرسه که واقعا مطمئنی؟ شیرین تایید میکنه که باران همان موقع از پنجره به داخل میاد و قلندر بعد از دعوا کردنش میگه برای اینکه ببینم لیاقت داری یا نه باید یه مسابقه ترتیب بدیم. فردای آن روز مسابقه در حال شروع شدنه و باران خودشو گرم میکنه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا

امتیازدهی به مقاله



دسته‌ها
سریال ترکی تازه عروس سریال ترکیه ای فرهنگ و هنر

خلاصه داستان قسمت ۱۲۵ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس


در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۲۵ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

خلاصه داستان قسمت ۱۲۵ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس
قسمت ۱۲۵ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۲۵ سریال ترکی تازه عروس

بلا تو عمارت به همه کارها رسیده و میز غذای مفصلی چیده. مادرها وقتی به عمارت میرسن با آفت و نازگل به آشپزخانه میرن و عایشه سریعا دوباره سر میز میشینه و شروع میکنه به غذا خوردن معتبر بهش میگه تو همین الان یه بره کاملو خوردی بسه دیگه! آنها شروع میکنن به بلا کار گفتن اما هرچی میگن بلا قبلش انجام داده، آسیه میگه چای دم کن واسم بلا میگه دم کردم و برای همه میریزه سپس معتبر بهش میگه پرده اتاق من، هنوز حرفش تموم نشده که بلا میگه شستم مامان جون نم دار هم آویزونش کردم معتبر میخواد غر بزنه که چرا نم دار که بلا میگه چون خودتون گفتین نم دار آویزون کنم که چروک نشه. عایشه میگه اتاقم، هنوز حرفش تموم نشده که بلا میگه اتاقتو تمیز کردم، آسیه میگه لباس های منو هم اتو کن که بلد میگه اتو کردم لباس کثیفاتونم ریختم شستم آسیه به معتبر میگه این دیگه چه تازه عروسیه نمیزاره اصلا بهش غر بزنیم! نازگل بهش میگه ای کاش میستیکم و جیلانو هم، بلا حرفشو تموم میکنه و میگه میستیکو بردم حموم ولی جیلانو هرکاری کردم نیومد سپس از اونجا میره که نازگل به آفت میگه داره خیلی خطرناک میشه اگه همینجوری ادامه بده مارو میزاره کنار. بلا به اتاق خودش می رود که هازار را می بیند با دلخوری روی تخت نشسته بلا پیشش میره و ازش میپرسه چی شده؟ او میگه تو شبیه مامانا و زن داداشام شدی اصلا شبیه بلای قبل نیستی بلایی که من میشناختم بدون مشورت و اجازه من کاری نمی کرد ولی الان خودت خواهرمو فراری دادی بلا بهش میگه من تغییر نکردم همونم فقط نذاشتم دوتا عاشق از همدیگه دور بمونن همین! آنها بعد از کمی حرف زدن با همدیگه، هازار به بلا میگه اگه من جای دوری برم که بهم دسترسی نداشته باشی چیکار می کنی؟ بلا میگه این حرف ها چیه؟ هازار بهش میگه که میخواد بره سربازی.

بلا جا میخوره و میگه چی؟ اونم تو این وضعیت خطرناک؟ هازار میگه وقتی میبینم هم سن و سال های من دارن شهید می شوند و من اینجا نشستم هیچ کاری نمی کنم عذاب وجدان میگیرم همش به خودم میگم شاید جای من شهید شدن. بلا ازش میخواد تا کمی عقب بندازه تا بچه دار بشن اما هازار میگه نه بچه دار شدنو عقب بیندازیم تا برگردم. کامیلا و کامیل در آلاچیق توی حیاط نشستن و ترکمن و حسن کور را می بینند که در حالی که از همدیگه خوششون میاد و همدیگر را دوست دارند اما از همدیگه فاصله میگیرن کامیلا وقتی به کامیل پیشنهاد میده تا آنها را به همدیگه برسانند کامیل تعجب میکنه و میگه این تویی که این حرفا رو میزنی؟ واقعا باورم نمیشه! سپس با هم تصمیم می‌گیرند تا هر کدامشان یکی را ببرد آرایشگاه سپس حسابی بهش برسد و با هم دیگه به رستوران برای صرف غذا برند. کامیلا ترکمن را به آرایشگاه می برد و از مانیکور ناخن گرفته تا آرایش و شینیون سپس بعد از آماده شدن به خرید لباس میرن ترکمن لباس شیک و مدرن انتخاب میکند به کمک کامیلا بعد از آماده شدن به محل قرار با کامیل میروند و بهش میگه که ترکمن کامل شد کامیل بعد از دیدن ترکمن حسابی جا میخوره و باور نمیکنه سپس حسن کور از ماشین پیاده میشه و آنها با دیدنش حسابی شوکه میشن آنها از همدیگه تعریف میکنند و سپس ۴ تایی به داخل رستوران می روند. کامیل و کامیلا سر یه میز دیگه میرن تا آنها با هم دیگه تنهایی خلوت کنند و حرف بزنند بلا در حال آشپزی کردن است که یک دفعه دوتا پسر بچه ای را می بیند که قصد دزدی از غذاهای درست شده داشتن بلا با دیدن آنها جیغ می‌کشد و وقتی به خودش میاد میگه اونا فقط گرسنه هستن!

سپس بقچه ای پر از مواد غذایی از سوسیس و کالباس گرفته تا نون و پنیر می بندد سپس کنار سطل زباله می گذارد تا آن بچه ها با دیدنش بردارند و این اتفاق هم میوفته. بلا با دیدن اون بچه ها تعقیبشان میکند تا ببیند اونا کجا زندگی میکنن. بلا به یه منطقه ای دور افتاده و فقیر میرسد و از دیدن بچه هایی که اونجا با سن کمشون در حال کار کردنن جا میخوره. بلا به چادر اون دوتا بچه میرود آنها با ذوق بقچه را به خانواده اش نشون میده که پدرشون دعواش میکنن و میگن که رفتین دزدی؟ اون بچه ها میگن به خدا ما دزدی نکردیم از تو سطل آشغال پیدا کردیم اما اون مرد باور نمیکنه و میخواد کتکشون بزنه که بلا میره جلو و بهشون میگه که دارن راست میگن سپس ماجرارو برایشون تعریف میکنه اون مرد میگه ما هیچی از قلندر خان قبول نمیکنیم اون کسی که مارو به این روز انداخته خود قلندرخانه! بلا جا میخوره و میگه شما مطمئنین؟ سپس بعد از کمی حرف زدن با سرعت به خانه برمیگرده که عایشه جلوشو میگیره و میگه سوسیس تو یخچال نیست برو از انبار بیار بلا میگه باشه مامان جون ولی بعدا عایشه جا میخوره از این رفنارش، معتبر جلوشو میگیره و میگه فرش اتاقم خیلی کثیفه برو بشور بلا میگه باشه مامان جون ولی بعدا و میره معتبر هم جا میخوره، آسیه جلوشو میگیره و میگه برو حمامو گرم کن بعد بیا منو ببر ‌ه بلا میگه ایندفعه را خودتون برین کار دارم آسیه شوکه میشه. بلا به اتاقش میره و لحاف و تشک برمیداره هازار میگه چیکار میکنی؟ بلا میگه بیا کمک کن اینارو ببریم بعدا میگم بهت. هازار وقتی به اون منطقه میره شوکه میشه و وقتی اون مرد بهش میگه من گفتم از قلندر خان چیزی قبول نمیکنم بلا میگه من دارم میدم بهتون نه قلندرخان! هازار میگه میشه بگین ماجرا چیه؟ بلا میگه بیا بریم داخل تا تعریف کنن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا

امتیازدهی به مقاله



دسته‌ها
سریال ترکی تازه عروس سریال ترکیه ای فرهنگ و هنر

خلاصه داستان قسمت ۱۲۱ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس


در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۲۱ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

خلاصه داستان قسمت ۱۲۱ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس
قسمت ۱۲۱ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۲۱ سریال ترکی تازه عروس

قلندر از دست معتبر فرار میکنه و میره تو اتاق آسیه میخوابه که خواب آسیه را میبینه و از ترس از خواب میپره و او از اونجا میره تو اتاق عایشه تا اونجا بخوابه ولی باز خواب عایشه را میبینه که میگه آبجی معتبر منو کشته برای خیراتم چند دیگ سیرابی بپزین بدین به فقر و فقرا! قلندرخان از خواب میپره و با عصبانیت میره تو اتاق معتبر و گردنشو میگیره و میخواد خفه اش کنه و میگه زن های من کجان؟ از سر و صدا بقیه از خواب بیدار میشن و معتبر را نجات میدن. بعد از چند دقیقه معتبر میاد و میگه من از اینجا میرم دیگه یه لحظه هم باهات زیر یه سقف نمیمونم! قلندر دست میزنه و میگه خیلی خوبه! فردای آن روز قلندر میگه خداروشکر ببینین چه سکوتی اینجا حکم فرما شده! گوکان میگه آره اینجا ارومه ولی دل من نه هنوز خبری از مامانا نیست! سپس گوشیش زنگ میخوره و میگن بهش که مادراشونو بین کارگرهای سوریه ای پیدا کردن سپس گوکان و هازار و خان به اونجا میرن. قلندر به بلا میگه برو بگو شیرین بیاد ولی بلا میگه چرا شیرین؟ با من حرف بزنین! قلندر میگه با تو؟ مسخره بازی درنیار برو بگو بیاد. وقتی میبینه که بلا هی داره میپیچونه خودش میره از طرفی بلا سریعا از راه دیگه میره تو اتاق شیرین و رو تختش دراز میکشه. قلندر کنارش رو تخت میشینه و باهاش حرف میزنه و درد و دل میکنه که چرا مخالفه با باران سپس سرشو میبوسه و میره که بلا با ناراحتی میشینه رو تخت و با چیزهایی که شنیده میگه مرد بیچاره حق داره! کامبلا و کامیل تو اتاقشون در حال صبحانه خوردنن که کامیل با کامیلا به خاطر رفتارهاش و کارهاش باهاش حرف میزنه و ازش میخواد که باید باهم بریم دکتر تا درمان بشی کامیلا میگه نه بیام گواهی دیوانگی میده تو هم با همون ازم طلاق میگیری نه نمیام!

کامیل اصرار میکنه که کامیلا میگه نه من نمیام دکتر بیا بریم سفر دور دنیا مثلا قطب جنوب! کامیل میگه تا دکتر نری من باهات تا سر کوچه هم نمیام! آسیه و عایشه تو انبار دارن غصه میخورن که چجوری از اونجا برن بیرون که در باز میشه و معتبر به اونجا میاد. آسیه ازش میخواد اونارو ببخشه حتی اگه بخواد میتونه با آقا ازدواج کنه معتبر میگه ازدواج با آقاتونو میخوام چیکار؟ بخوره تو سرتون! داشت منو میکشت چسبیده بود به گردنم! آسیه و عایشه جا میخورن و میگن واسه چی؟ معتبر میگه فکر میکنه من شماهارو کشتم! آسیه میگه خیلی هم به دور از واقعیت نیست چند روزه اینجا مارو زندانی کردی! معتبر میگه من حتی زورم به مورچه هم نمیرسه! سپس کلیدی بهشون میده و میگه بیاین برین از اینجا بیرون! آسیه کلیدو میگیره و با ناباوری شروع میکنه به باز کردن قفل دستانش آنها دستشونو باز میکنن که عایشه میگه من جایی نمیرم حتما یه نقشه ای داره! معتبر میگه من فقط میخواستم بترسونمتون که کردم حالا میخواین میتونین برین! ولی یه شرط دارم که کسی از وقایع اینجا باخبر نمیشه وگرنه اون اره ای که اینجا بود! دوباره میاد سراغتون! پسرها به عمازت برمیگردن که قلندر میپرسه پیداشون کردین؟ اونا میگن نه والا نبودن اونجا! همون موقع معتبر، آقارو صدا میزنه و قلندر وقتی میبینه معتبر با عایشه و آسیه اومده خوشحال میشه. آسیه و عایشه به طرف آقا می دوند و او را در آغوش میگیرن. قلندر میپرسه کجا بودین؟ آسیه و عایشه میگن ما رفتیم پیاده روی بعد خسته شدیم رفتیم پشت کامیون بعد بیدار که شدیم دیدیم بین کارگرهاییم بعد واسه اینکه بتونیم برگردیم باید کار میکردیم! بعد از رفتن همگی تو عمارت قلندر از معتبر عذرخواهی میکنه.

معتبر برای عایشه و آسیه سینی پر از غذا آماده میکنه و اونا در حال غذا خوردنن که نازگل واسشون پیده هم میاره و ترکمن با دیدن اون غذا میگه اونو از جلو چشام ببر که حالم بد میشه! عایشه میگه چرا؟ خیلی خوشمزه ست که! معتبر میاد و میگه آره چون دوست داشتی درست کردم واست نازگل میگه با گوشت فسقلی و میخنده عایشه جا میخوره و میگه چی؟ معتبر میگه آره این احمق ها هم فکر کردن من با گوشت تو درست کردم اینو! عایشه شوکه میشه که نازگل میگه تازه کله پاچه آسیه هم داشتیم و دوباره میخندن که آسیه میگه در نبود ما چیکارها کردین؟! نازگل میگه با غذاها جاتونو پر میکردیم دیگه. بلا میاد که با دیدن مامان ها خوشحال میشه آسیه میخواد بره اتاق دخترش شیرین که بلا میگه نه من خودم میرم میارمش شما برین نمیاد بیرون هنوز خیلی ناراحته! آسیه قبول میکنه، بلا تو راهرو آفت را میبینه که بهش میگه تو هچل گیر کردم مامان آسیه شیرینو میخواد ببینه! همان موقع آسیه میاد و میگه تو هنوز اینجایی که مگه نرفتی شیرینو بیاری؟ بلا میگه اخه نمیشه آسیه دلیلشو میپرسه که آفت میگه چون حمومه! سپس به اسیه و عایشه میگه من برم حمومو واستون آماده کنم تا برین خستگیتون در بره‌. بلا ار فرصت استفاده میکنه و از اونجا میره که هازار جلوشو میگیره و میگه شیرینو ندیدی؟ بلا میگه نه ندیدم تو اتاقشه هازار میگه رفتم ولی نبود بلا میگه تو حمام اتاقشه حتما هازار باور میکنه. عایشه و آسیه تو حموم بهم میگن باید بریم ماجرارو به قلندر بگیم آسیه میگه از کجا معلوم دوباره این کارو نکنه؟ عایشه تایید میکنه و میگه راست میگی اینجوری آقا خبر داشته باشه خیلی بهتره اصلا شاید وقتی بفهمه اون چجوریه طلاقش بده دیگه از شرش خلاص بشیم! آسیه تایید میکنه …..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا

امتیازدهی به مقاله



دسته‌ها
سریال ترکی تازه عروس سریال ترکیه ای فرهنگ و هنر

خلاصه داستان قسمت ۱۰۷ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس


در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۰۷ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

خلاصه داستان قسمت ۱۰۷ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس
قسمت ۱۰۷ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۰۷ سریال ترکی تازه عروس

قلندر خان به اتاق کامیل میره و براش بادکش میکنه سپس کنار اون رو تخت میخوابه. سپس باهمدیگه درباره کامیلا حرف میزنن و کامیل میگه که شجره نامه خیلی اصیلی داره سپس درباره اش حرف میزنن در آخر به قلندر میگه که بهش نگی از من شنیدیا! قلندر میگه هم نمیخوای باهاش حرف بزنی هم ازش میترسی؟ سپس میخوابن. فرهاد با یه شاخه گل رز به کاه دوتی میره برای دیدن دیلان. فرهاد به دیلان میگه داداشت یه کت و شلوار بهم بدهکاره به خاطر اون ادم هایی که گذاشته دم در! دیلان میگه خیلی هم خوب شد! سپس فرهاد میپرسه اصلا واسه چی گذاشته اونارو اونجا؟ دیلان میگه چون دولان ها میخوان بیان خوستگاری شیرین فرهاد میخنده که دیلان میگه نخود چون قراره واسه منم بیان! فرهاد میگه چی؟ یعنی چی؟ دیلان میگه مگه چی من از اون شیرین کنترل معلومه که میان! فقط گفتم در جریان باشی که یهو میبینی عشقتو از دستت درآوردن! زن های عمارت تو آشپزخانه جمع شدن و در حال صبحانه خوردنن وقتی عایشه میاد معتبر و آسیه ازش میپرسن که چرا واسه خوردن صبحانه نیومد؟ عایشه میگه چون با آقا داشتم تو اتاقمون میخوردیم همگی میخندن و معتبر میگه یه چیزی بگو که باورمون بشه. عایشه تعریف میکنه که با دستای خودم واسش لقمه درست کردم گذاشتم تو دهنش اونم خورد خیلی خوش گذشت! سپس یادش میاد که لقمه ناز وتا جلوی دهن قلندر میبره ولی در آخر عایشه خودش میخوره. نازگل میپرسه یعنی اینی که میگی حقیقت داره؟ عایشه تایید میکنه و شروع میکنه به قر دادن و میگه از این به بعد دیگه با کسی تقسیمش نمیکنم و مال خودمه و با گلستان شروع میکنه به رقصیدن. معتبر و آسیه میرن پیش قلندر و میگن که حقیقت داره؟ قلندر تایید میکنه که آسیه میگه پس ما چی؟ ما هم زنتیم! معتبر میگه راست میگه من وقتی نتونم پیش شوهر عقدیم نباشم اون عقدو میخوام چیکار؟

قلندر میگه خوب اون عقدو اجرا نمیکنیم، تو عقد خواستی گفتم باشه آسیه خواست خانم عمارت باشه الان خانم عمارته و از طرفیعایسه خودمو خواست بهم رسید دیگه! عایشه شروع میکنه دوباره رقصیدن. کامیلا از خواب بیدار میشه که میبینه کامیل واقعا پیشش نیومده بوده شب گذشته همان موقع کامیل به اتاقش میره و میگه اومدم بهت خبر بدم که با بلا دارم میرم پرتغال او میگه چرا اجازه نگرفتی؟ چرا نپرسیدی منم میام یا نه؟ خوب من میام منم ببرین ولی کامیل میگه نه تا برگردیم بشین به کارات فکر کن. بلا و کامیل با هازار سوار ماشین میشن و به طرف پرتغال راهی میشن. کامیلا حاضر میشه که باهاشون بره ولی بهشون نمیرسه به خاطر همین به آشپزخانه میره و به نازگل میگه هم گلوم خشکه هم گرسنمه یه چیزی بده بخورم ولی نازگل میگه از اونجایی که بلا رفته دیگه کسی نیست که بهت خدمت کنه! کامیلا ازش میپرسه خوب من چیکار کنم الان! نازگل بهش میگه خونه خراب کن! سپس تمام زن های عمارت باهاش بد رفتار میکنن و خونه خراب کن میگن بهش. قلندر به زندان رفته و ترکمن با مسلم را از زندان برمیداره تو مسیر به حسن کور میزنن و از روش رد میشن. اونا با ترس به طرفش میرن و صداش میزنن تا ببینن حالش چطوره و وقتی میبینن چیزیش نشده و بلند میشه خودشو میتکونه تعجب میکنن و میگن این ماشین کمه کم ۲ تن هست چجوری هیچیت نشد؟ حسن کور مثل همیشه میگه زندگی به سبک کونگ فو! اسکندر پیش کورکوت میره و از بدهی که داره بهش میگه او نیز بهش پول میده تا بدهیشو صاف کنه. یکی از پرسنل شرکت به نام بوسه میره تو اتاق خان و بهش از کارها میگه.

خان شروع میکنه به گفتن خواسته هاش به بوسه که منشیشه بوسه میگه ببخشید آقا خان ولی کسی نمیتونه این کارو بکنه خان دلیلشو میپرسه که میگه چون پرسنلی نمونده همه اخراج شدن! خان میگه چرا؟ کی اخراج کرده؟ بوسه میگه مدیر پرسنل جدید بلا خانم! سپس از لباساش میگه که بوسه میگه اینم کار بلا خانمه! خان شروع میکنه به لاس زدن با بوسه  که همان موقع نازگل با میستیک وارد اتاق میشن و خان رفتارش با بوسه ۱۸۰ درجه فرق میکنه. خان دلیل اومدنشو میپرسه که میگه اومدم میستیکو بیارم اینجا تا اگه کاری کردی اف کنه او صورتت! سپس ازش میپرسه که اون دختر کی بود؟ خان میگه بوسه منشی من نازگل میگه آدم کم بود که اسمش ماچه بعد اومده منشی تو شده؟ سپس ازش میخواد تا عوضش کنه و فرهادو بیاره منشی خودش کنه سپس از اونجا میره بعد از کمی بحث کردن. بلا و کامیل و هازار میخوان از همدیگه جدا بشن تا هرکی بره سراغ یه خریدار که به محض جدا شدنشون کامیلا به کامیل زنگ میزنه که دونفر بلا را بیهوش میکنن و وارد یه ون میکنن سپس کامیل را هم سوار میکنن و میبرن. شیرین میخواد برای خرید از عمارت خارج بشه که باران جلوشو میگیره و نمیزاره و میگه اگه میری باید یه نفر بیاد مراقبت باشه شیرین مخالفت میکنه و میخواد بره که عمویش بهش رنگ میزنه و میگه انقدر مقاومت کردین که خودم اومدم دختر قلندر خان را دزدیدم! باران که شیرین کنارشه جا میخوره و میگه چی؟ کیو؟ عمویش میگه دختر قلندر خانو دیگه باران تعجب میکنه که اون کیه که به جای شیرین دزدیدن!…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا

امتیازدهی به مقاله



دسته‌ها
سریال ترکی تازه عروس سریال ترکیه ای فرهنگ و هنر

خلاصه داستان قسمت ۱۰۴ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس


در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۰۴ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

خلاصه داستان قسمت ۱۰۴ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس
قسمت ۱۰۴ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۰۴ سریال ترکی تازه عروس

ترکمن حسن کور را گرفته تا با اون دستگاهی که مغز باباشو برگردونده رو حسن کور امتحان کنن ببینن چشماش باز میشه یا نه. با شوک اول ترکمن که او را گرفته بود به جفتشون همزمان برق وارد میشه اما چشمش باز نمیشه و حسن کور میگه اون ولتاژو بده به من و دوباره دکمه را میفشارد. بلا تو شرکت شاهیکا دستیار خصوصی هازار را میبینه که داره با فرهاد خوش و بش میکنه. او وقتی میره بهش میگه درباره چی حرف میزنین؟ شاهیکا میگه درباره اطلاعات شخصی هازار خان بلا با شنیدن حرف هایی که میزنه عصبی میشه و با حسادت بهش میگه که اخراج شدی! هازار میاد و وقتی میفهمه ماجرا چیه به شاهیکا میگه سوء تفاهم شده برو سر کارت سپس بعد از رفتن او به بلا میگه لازم نیست یه خاطر یه حسادت مسخره اون دخترو بیکار کنی! خان از راه میرسه و بعد از کمی حرف زدن با هازار بهش میگه که بابد بریم خونه باغ و راهی میشن. شب تو اتاق کامیلا برای اسمرالدا فال قهوه میگیره و بهش غیر مستقیم میگه که ۳ روز دیگه تو فالت دادگاه و طلاق و گریه میبینم و بهش درباره خودش و هازار میگه که اسمرالدا میگه نمیشه من و هازار نمیشه شما میگین اونا باهم خوب نیستن ولی جوری که نشون میدن خیلی خوبن! کامیلا میگه اونا دارن تظاهر میکنن تا سه روز دیگه جدا میشن منم دخترمو میبرم اسپانیا بعد تو میمونی با هازار! نازگل که پشت در بوده تمام حرف های اونارو میشنوه و با دیدن بلا پیشش میره و میگه که ماجرا از چه قراره بلا ناراحت میشه و میگه تو خودتو ناراحت نکن من پیشتم باهم تو این جنگ پیروز میشیم سپس همان موقع قلندر میاد و میگه چیشده دخترم؟ نازگل میگه هیچی بابا قلندرخان بلا به خاطر عزل مقامش ناراحته قلندر میگه عزل مقام؟ نازگل میگه آره دیگه بلا چون دیگه تازه عروس نیست ناراحته قلندر میگه تو واسه من برای همیشه تازه عروسی و این هیچ وقت تغییر نمیکنه بلا خوشحال میشه.

باران و شیرین تو خونه باغ نشستن و در حال چای خوردنن که بازان میناله واسه اینکه کسی نیومده اونجا شیرین میگه اگه دنبال هیجانی عمارت هست بریم اونجا! باران میگه نه که بعد از چند دقیقه هازار با عصبانیت به اونجا میاد و با باران دعوا میکنه باران خوشحال میشه و میرقصه از خوشحالی و میگه بالاخره اومدن و با کله ای که هازار بهش میزنه خوشحال میشه سپس مدام میگه منو بزنین باهام دعوا کن و شروع میکنه خودشو میزنه که هازار و خان تعجب میکنن و از این رفتارش میترسن. اسکندر به اتاقش میره که میبینه گلستان از خستگی و کوفتگی داره میناله و ازش میخواد تا با باباش حرف بزنه و از کارهاش کم کنن اسکندر میگه اونا منو خیلی دوست دارن حتما یه کاری میکنن و باهمدیگه میرن پیش قلندر و کورکوت و اسکندر و گلستان بهشون میگن اما کورکوت میگه تو الان از من میخوای بین تو و بقیه بچه هام فرق بزارم؟ اسکندر میگه نه ولی اگه همینجوری پیش بره گلستان نمیتونه بمونه و مجبور میشیم با همون قطاری که اومدیم برگردیم! کورکوت میگه من بین بچه هام فرق نمیزارم بین عروسامم فرق نمیزارم! اگه میخواین بمونین باید اینارو هم بخواین وگرنه واستون بلیط میفرستم برگردین. اسکندر و گلستان جا میخورن که گلستان میگه پس ما میریم اینجوری واقعا سخته که اسکندر شروع میکنه سر او داد زدن و میگه این چه رفتارهاییه که میکنی جلوی بابام و برادرم؟! چهارتا ظرف شستی دیگه این اداها چیه دیگه؟ گلستان میره و اسکندر ازشون به خاطر رفتار گلستان عذرخواهی میکنه. نازگل پ بلا تو اتاق نازگل هستن و در حال نقشه کشیدن که نازگل میگه تو اگه حامله بشی دیگه اون دختر سیاه سوخته هرکاری کنه به گرد پای تو هم نمیرسه!

بلا میگه ولی من که حامله نیستم! نارگل میگه هستی فکر میکنیم که هستی! گلستان تو اتاقش با عصبانیت در حال زدن کتکت به اینور و اونور که اسکندر پیشش میره و میگه داری چیکار میکنی؟ گلستان شروع میکنه به کتک زدن او که اسکندر بعد از چند دقیقه کتک خوردن میگه بسه دیگه یه بار دیگه اون متکارو بهم بزنی دیگه اسکندری وجود نداره! گلستان با شنیدن این حرف دیگه یه گوشه ای میشینه. هازار و خان به باران میگه چرا اونجوری میکردی؟ خودتو میزدی! با آن میگه من مثلا یه مرد واقعیم! یه دخترو دزدیدم انگار نه انگار! بهم برمیخوره احساس میکنم منو جدی نگرفتین! این چه وضعشه چجوری با این بی آبرویی سرمو بلند میکردم؟ هازار بهش میگه من چون میدونستم یه مرد واقعی هستی و چیزیو که خواهرم نخواد زورش نمیکنی دیشب با سگ ها نیافتادم دنبالت! با آن از این تعریف خوشش میاد سپس بعد از کمی حرف زدن به طرف عمارت میرن. بلا به اتاق مادر و پدرش میره و از مادرش میپرسه تو واقعا همچین کاری کردی باهام؟ تو واقعا به اسمرالدا گفتی من و هازار قرار از هم جدا بشیم تا اونار وباهم اوکی کنی؟ کامیلا تایید میکنه که کامیل جا میخوره و میگه واقعا؟ اصلا ازت توقع نداشتم چطور تونستی همچین کاری کنی؟ سپس بعد از کمی حرف زدن بهش میگه دیگه ازت سرد شدم نا امیدم کردی و از اونجا میره. هازار و خان و شیرین به عمارت میرسن که نازگل میگه مژدگونی بده داری پدر میشی! همگی خوشحال میشن و هازار به دنبال بلا میره. تو حیاط اسمرالدا جلوشو میگیره و میگه بابام قبول کرد تمام پرتغال هاتونو بخره ولی پول بعد از دریافت جنس داده میشه سپس بهش پیشنهاد میده که باهاش باشه چون فقط واسه اونه که اومده وانجا و باید بین زنش بلا و نجات دادن زندگی پدرش یکیو انتخاب کنه چون در صورتیکه باهاش نباشه معامله جوش نمیخوره! هازار با تعجب نگاهش میکنه و بلا هم که پشت درخت بود تمام حرف هارو میشنوه گریه اش میگیره….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا

امتیازدهی به مقاله



دسته‌ها
سریال ترکی تازه عروس سریال ترکیه ای فرهنگ و هنر

خلاصه داستان قسمت ۹۴ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس


در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۹۴ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

خلاصه داستان قسمت ۹۴ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس
قسمت ۹۴ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۹۴ سریال ترکی تازه عروس

شب بلا و هازار وقتی به اتاق شان می روند از روزی که گذراندن به همدیگه خبر میدن بلا با ترس به هازار میگه نبودی ببینی همه جور سلاحی تو آشپز خانه بود و هازار هم میگه منم امروز تو شرکت با داداش ها دعوام شد و یه سیلی خان تو گوش گوکان زد بلا با کلافگی و عصبانیت میگه این استرس ها برای من خیلی بده و همین ها باعث میشه که جلوی حاملگی من را بگیره بلا از هازار میپرسه که قبل از این که من به این عمارت بیام این ماجراها بوده؟ بازار میخنده و میگه همیشه بوده اصلا اگه یه روزی تو عمارت دعوا نشه اون روز باید تعجب کنی! دیلان اتفاقی فرهاد را در عمارت میبینه که حسابی خوشتیپ شده و سر و وضعی جدید پیدا کرده فرهاد بهش میگه امروز رفتم شرکت و قلندر خان منو رئیس دفترش کرده کلی از دختر های شرکت هم حسابی تحویلم گرفتند و ازم خوششون اومد دیلان با کلافگی میگه من تو رو برای خودم خوشتیپ کردم نه برای بقیه! آنها با هم دیگه در حال صحبت کردن هستند که ترکمن از راه میرسه و با دیدن آنها عصبی میشه و میگه دارین اینجا چیکار می کنین؟ اومدین دور از چشم همه دارین لاس میزنین؟ سپس هر کدامشان را به طرفی می فرستد. باران پنهانی از همان راه مخفی انبار مسلم به اتاق شیرین می رود شیرین از خواب می‌پرد و با ترس بهش میگه تو اینجا چیکار می کنی؟ اینجا چه خبره؟ او میگه منم اومدم تا همین رو از تو بپرسم که داری چیکار می کنی؟ و چه خبره؟ شیرین میگه باید چه خبر باشه! خوابیدم دیگه! سپس با کلافگی میگه باید بگم این راه را ببندند تا دیگه نتونی سرزده بیای باران وقتی میبینه شیرین عصبانیه قربون صدقه اش میره و با حرف های قشنگ او را آرام میکند.

سپس باران بهش میگه من اگه اینجام فقط به خاطر شیرین هستش وگرنه اون سر دنیا بودم و اصلا احتیاجی به فرار کردن نداشتم! شیرین با شنیدن حرف های او لبخند میزند و آروم می شود. حسن در انبار مسلم نشسته و در حال چای خوردن است همان موقع ترکمن از راه میرسه و از آنجایی که با شنیدن حرف های دیلان و فرهاد و باران و شیرین حسادت کرده بهش میگه تو چرا اصلا به من حرفهای قشنگ میزنی و مرا نمی بوسی؟ حسن کور شوکه شده و بهش میگه ما هنوز به هم محرم نشدیم! و میخواد از آنجا فرار کنه که باران به اونجا میاد حسن کور خوشحال میشه و ازش میخواد تا پیششون بشیند و چای بخورد. گوکان و آفت چمدان هایشان را بستند و در حال رفتن از عمارت هستند همان موقع عایشه با چمدانش به حیاط میاد و بهشون میگه منم باهاتون میام آفت با شنیدن این حرف حسابی کلافه میشه. قلندر از تراس به گوکان میگه میتونید تا زمانی که یه جایی پیدا کنی بری تو قلندر خونه بمونین عایشه بهش میگه زود برمیگردم هر کاری داشتی بهم سریع خبر بده، آنها از آنجا میرن. سر سینی صبحانه قلندر کنار بلا، هازار و خان می نشیند و حرف شرکت و ورشکسته شدنش و اینکه ۵۰۰ تن پرتقال را به کدام کشور صادر کنند حرف می زند بلا بهشون میگه خوب به کشور پرتغال بفرستین! قلندر و خان بهش میگن مگه میشه پرتقال را به کشور پرتغال که خودش معدن پرتغاله صادر کنیم؟ بلا میگه به کمک دوستم که دوست دختر قبلی هازار بوده میشه خان میگه هازار هم همه دوست دخترهاش خارجی بوده و اصلا وطنی نداشته! هازار به بلا اشاره میکنه و ازش میخواد تا ادامه نده بلا میگه من میتونم بهش زنگ بزنم تا بیاد اینجا و حرف بزنیم اما از اهالی این عمارت میترسم قلندر میگه خیالت راحت باش هیچ اتفاقی واسش نمیافته.

عایشه در قلندر خونه به آفت میگه بره آشپزخونه تا یه چیزی درست کنه و بخورن سپس سر میز با گوکان می نشیند تا با همدیگه صحبت کنند گوکان بهش میگه باید تو روزنامه بگردیم دنبال یه کار عایشه بهش میگه برو مدیرکل شو اما گوکان میگه نمیتونم سواد زیادی میخواد و از اونجایی که سواد زیادی ندارم فقط باید با زور بازوم پول در بیارم مثلاً مامور امنیتی میتونم بشم. عایشه طلاهایش را در می آورد و روی میز می گذارد و میگه تو این فرصت پسرم را تنها نمیزارم اینم از سرمایه میتونیم آفت شیرینی بپزه و بفروشیم آنها تایید می کنند و کارهای لازم را انجام می دهند سپس به یک فضای باز میرند و شیرینی ها را می فروشند در آخر با شمردن درآمدشان میفهمند که ۱۵۰۰ لیر به جیب زدن آنها خوشحال می شوند که همان موقع دو مرد به آن جا میان و به آنها میگه باید حق ما را هم بدین وگرنه هر چی دیدین از چشم خودتون دیدین! قلندر به شرکت برای رسیدگی به کارها می رود همان موقع کامیل هم به آن جا میره و قلندر با دیدنش میپرسه اونجا چیکار داره؟ کامیل میگه بدون تو نمیتونم تو عمارت بمونم قلندر ازش میپرسه که به زبان انگلیسی میتونه حرف بزنه کامیل بهش میگه من به چند زبان دنیا میتونم حرف بزنم قلندر تشویقش میکنه و میگه خیلی خوبه سپس او را به عنوان مترجم استخدام می کند. آنها با هم دیگه وارد ساختمان شرکت میشن از طرفی همزمان بلا به همراه دوستش و هازار وارد شرکت می شوند بلا آنها را به همدیگه معرفی می کند سپس با همدیگه به طرفه اتاق قلندر راهی می شوند‌…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا

امتیازدهی به مقاله



دسته‌ها
سریال ترکی تازه عروس سریال ترکیه ای فرهنگ و هنر

خلاصه داستان قسمت ۹۲ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس


در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۹۲ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

خلاصه داستان قسمت ۹۲ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس
قسمت ۹۲ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۹۲ سریال ترکی تازه عروس

آسیه و معتبر و عایشه رو بدن پسرهاشون روغن میکشن قلندر میگه این سه تا چوب کبریتو میبینین؟ یکیش از بقیه کوچیکتر دست هرکدومتون بیوفته میره کنار و اون دوتا چی دیگه باهم مسابقه کشتی میدن. چوب کوچیک دست خان میوفته و گوکان و هازار باهم کشتی میدن و گوکان برنده میشه. بلا تشویقش میکنه و میگه آفرین هازار جان. معتبر میره پیش خان و میگه میخوام حساس ترین نقطه بدن گوکان بهت بگم اگه دست به دماغش بزنی کارش تمومه! گوکان و خان باهم کشتی میگیرن خان در آخر دماغ گوکان را میگیره و اونو رو زمین میندازه. مسلم برنده را خان معرفی میکنه که عایشه میگه اعتراض دارم پسر بزرگت دست به حساس ترین نقطه بدن پسر گوچیکت زده! قلندر میگه نقطه حساس چیه؟ عایشه میگه دماغش! سپس مدام میگه اعتراض دارم که گوکان اونو از اونجا بلند میکنه و میبره. خان و گوکان و هازار میرن واسه مرحله بعدی. تو این مرحله باید گوی را با یه دست پرت کنن. تو این مرحله گوکان از همه جلوتر میندازه و بعدش خان و از همه کمتر هازار. بلا تشویق میکنه که آسیه میگه چی میگی تو؟ هازار باخته تو تشویقش میکنی؟ الان زیر پام لهت میکنما! مسلم برنده اون مرحله را گوکان اعلام میکنن و میرن به مرحله بعدی. این مرحله از مسابقه پرتاب نیزه هست که خان اول پرتاب میکنه اما گوکان از خان بیشتر پرت میکنه اما وقتی هازار پرتاب میکنه نیزه به حدی میره که دیگه تو دید نیست مسلم برنده را هازار معرفی میکنه که خانواده اش میرن تشویقش میکنن و آسیه قربون صدقه اش میره بلا پیشش میره و حرص میخوره و میگه داری چیکار میکنی؟ هازار میگه ببخشید عشقم یه لحظه جو منو گرفت. آنها میرن به مرحله بعدی که باید تنه درخت را با تبر بشکنند هرکی زودتر بشکنه برنده میشه. هازار اول کمی لفتش میده اما آسیه میره پیشش و میگه فکر کن سر طرفه میخوای بشکونی هازار جوگیر میشه و با یه حرکت میشکنه. مسلم برنده را هازار معرفی میکنه و شیرین و آسیه خوشحالی میکنن و بلا با عصبانیت میگه هازار تو داری چیکار میکنی؟ هازار میگه دست گذاشت رو نقطه ضعفم آخه عشقم!

مرحله بعد طناب کشیه بین گوکان و خان. خان اعتراض میکنه و میگه این یه دستی هم منو میکشونه سمت خودش! قلندر به گوکان میگه کمک هم میتونین بگیرین اگه نتونستین خان قبول میکنه. تو بین کش مکش گوکان داره یکدستی خان را میبره که خان کمک میخواد و معتبر و نازگل به کمکش میرن از طرفی آفت و عایشه هم به کمک گوکان میرن اما در آخر خان برنده میشه.مرحله بعد تیراندازی بین هازار و خان هست که هرکی بتونه پرتغال خودش را که نشونه شان هست بزنه میبره. آسیه میره پیش هازار و میگه تو به جای اینکه هدف خودتو ببینی هدف خان را زیر نظر بگیر که به اون بزنی هازار میگه چرا؟ آسیه میگه اونو ببین دیگه بلا هم واسه اینکه ببازه میگه آره هرچی مامانت میگه گوش کن هازار جان. هازار شلیک میکنه اما به پرتغال خودش میخورد و امتیاز مثبت میگیره آسیه و خوشحال میشه و همگی تشویقش میکنن، حالا نوبت به تیراندازی خان است. خان نشونه میگیره اما وقتی به گفته مسلم شلیک میکنه تیرش به خطا میره. آسیه با خوشحالی داد میزنه و میگه پسر من خان شد و شروع میکنن به خوشحالی کردن، بلا شوکه شده و گوکان و خان با خانواده شون حسابی ناراحت میشن و تو خودشون میرن.خان رو تخت با بچه هاش دراز کشیده و معتبر و نازگل نشستن و دارن گریه میکنن و غصه میخورن از طرفی گوکان و آفت و عایشه هم باهمدیگه رو تخت دراز کشیدن و غصه میخورن. آنها به خانواده هاشون میگن که میخوان از اینجا برن تا زندگی جدیدی را برای خودشون بسازن.

خان میگه من نمیتونم با این رسوایی اینجا بمونم که به داداش های کوچیکتر از خودم باختم! عایشه و معتبر مخالفت میکنن و میگن شماها هیچجا نمیرین همینجا میمونین. فردای آن روز معتبر و نازگل با عایشه و آفت تو آشپزخانه پکر نشستن و صبحانه نمیخورن ترکمن بهشون میخنده و میگه من اومدم دیگه میتونین بیاین سر سینی صبحانه بشینین غذا بخورین اجازه میدم و میخنده معتبر میگه چرت و پرت نگو قرتی! هنوز من زن خان هستم! عایشه هم میگه منم همینطور، آسیه میگه انگار من زنش نیستم که اینجوری میگن! قلندر تو انبار مسلم با او و باران در حال حرف زدن است که جمیل میاد و میگه آقا تعداد زیادی مرد اومدن دم در عمارت و باهاتون کار دارن قلندر میگه با من؟ چیکار دارن؟ سپس خودش میره دم در تا ببینه کیا هستن او با تعداد زیادی مرد کت و شلوار پوشیده روبرو میشه که وقتی ازشون میپرسه دنبال چی هستین؟ چی میخوآین؟ اونا بهش میگن پدرمون و شروع میکنه با صدای بلند پدرشونو صدا کردن. قلندر در را میبنده و به جمیل میگه اینجا چخبره؟ من بابای همه ی اینام؟ مسلم میخنده و میگه نه یکیشه که اونم بچه بابامونه! مسلم خودش میره دم در و شروع میکنه باهاشون حرف زدن که انها مسلم را راضی میکنن تا بی سر و صدا وارد عمارت بشن اما به محص باز شدن در حیاط همگی به طرف قلندر می دوند که او فرار میکنه…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا

امتیازدهی به مقاله