دسته‌ها
سریال ترکی معجزه صد ساله سریال ترکیه ای فرهنگ و هنر

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی معجزه صدساله


در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی معجزه صد ساله را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای، سریالی تاریخی عاشقانه ساخت کشور ترکیه است که بینندگان زیادی را به خود جلب کرده است. این سریال فعلا در یک فصل تهیه شده و هر قسمت این سریال ۱۵۰ دقیقه است و تاکنون ۴۰ قسمت آن ساخته شده است. بازیگرانی که در این سریال نقش آفرینی کردن عبارتنداز؛ بیرکان سوکولو، ابرو شاهین، زرین تکیندور، نجیب ممیلی، گوزده سدا آلتونر، لاچین جیلان، عایشه‌گل چنگیز، یالچین حافیظ‌اوغلو، مروه نور بنگی، اجم چالهان، زهرا کلجی و حمیرا.

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی معجزه صدساله
سریال ترکی معجزه صد ساله

خلاصه داستان سریال ترکی معجزه صد ساله

علی طاهر – کمال – (بیرکان سوکولو) که امروز ۱۳۰ سال دارد، زمانی که تصمیم مهمی در مورد زندگی خود می گیرد با هاریکا (ابرو شاهین) روبرو می شود. بعد از این برخورد و آشنایی صفحه جدیدی هم برای هاریکا و هم برای کمال باز می شود…


 

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی معجزه صدساله
قسمت ۱ سریال ترکی معجزه صد ساله

قسمت ۱ سریال معجزه صد ساله

علی طاهر متولد سال ۱۹۹۳ می باشد. او در زمان جنگ در جایگاه سردار از وطنشون دفاع می کرد. یه شب تو سنگر برای مادرش نامه مینویسه و میگه که آخرای جنگه اگه قسمت بشه به این دوری پایان میدیم و دیگه میام پیشت، همانجوری در حالت نشسته خوابش میبره که دشمن همان موقع از فرصت استفاده میکنه…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

۰ ۰ آرا

امتیازدهی به مقاله



دسته‌ها
سریال ترکی معجزه صد ساله سریال ترکیه ای فرهنگ و هنر

خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی معجزه صد ساله + عکس


در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی معجزه صد ساله را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی معجزه صد ساله ( Yuz Yillik Mucize ) که صد سال معجزه نیز نامیده می‌شود، به کارگردانی هیلال سارال و نویسندگی نوران اورن شیت، اکین آکچای، لیلا اوسلو اوتر، پلدا الحسینی در ژانری درام‌ و رمانتیک ساخته شده است. بیرکان سوکولو و ابرو شاهین نقش های اول این سریال را برعهده دارن. این سریال روزهای فرد ساعت ۲۰:۰۰ از شبکه جم تیوی و یه ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود.

خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی معجزه صد ساله + عکس
قسمت ۱ سریال ترکی معجزه صد ساله

قسمت ۱ سریال ترکی معجزه صد ساله

علی طاهر متولد سال ۱۹۹۳ می باشد. او در زمان جنگ در جایگاه سردار از وطنشون دفاع می کرد. یه شب تو سنگر برای مادرش نامه مینویسه و میگه که آخرای جنگه اگه قسمت بشه به این دوری پایان میدیم و دیگه میام پیشت، همانجوری در حالت نشسته خوابش میبره که دشمن همان موقع از فرصت استفاده میکنه و سینه خیز جلو میاد و چندتا نارنجک میندازه. سردار میبینه که تعدادی از سربازهاش شهید شدن که عصبی میشه از دست خودش و با برداشتن چندتا نارنجک به طرف دشمن می دود و موفق میشه نارنجک هارو بندازه اما بعدش تیر میخوره و روی زمین می افتد. آنها پیروز میشن. علی طاهر در حالت کماست که یه نفر میاد پیشش و رویش آب میریزه که باعث میشه علی طاهر به هوش بیاد. فرمانده ها با دیدن زنده بودنش خوشحال میشن و سریعا به سربازها میگن ببرنش به اورژانس. علی طاهر از زبان خودش حرف میزنه و راوی داستانه که میگه از اون معجزه یک قرن گذشته و من نه پیر شدم و نه تغییری کردم! جنگ های زیادی دیدم، عشق و خیانت های زیادی دیدم، مرگ عزیزانیو دیدم و هنوز تو معجزه صدساله گیر کردم! من الان در سال ۲۰۲۳، ۱۳۰ سال سن دارم و امروز آخرین روز زندگیم تو این دنیاست! و تو این دنیا اسمم کماله!

کمال به اسکله پیش تورگوت میره. کمال به خاطره میاره وقتی تورگوت بچه بود بهش گفته بود میخوام بهت یه رازیو بگم که الان من ۹۹ سالمه! اون پسر بچه باور نمیکنه و میگه پس چرا پیر نشدی؟ سپس کمال بعد از کمی حرف زدن باهاش ازش میخواد اینو به عنوان راز نگه داره و به کسی چیزی نگه تورگوت قبول میکنه و ادای احترام میکنه و میگه بله پاشا! کمال با یادآوری این لبخند میزنه و از دور تو گوشت را میبینه که رو اسکله منتظر پاشاست. او الان مردی میان سال است، آنها باهمدیگه سلام و احوالپرسی میکنن و تو گوشت میگه باز هم تورو دیدم و حیرت زده شدم که چرا هنوز هیچ تغییر نکردی! آنها به یه رستوران میرن و کمال صبحانه و چای واسش سفارش میده کمال از استانبول میپرسه که چخبره تورگوت میگه هیچی همش شلوغی همش ترافیک! کمال بعد از کنی حرف زدن بهش میگه تورگوت یه پاکت بهت میدم امشب ساعت ۲:۲۸ دقیقه بازش میکنی زودتر بازش نمیکنی فهمیدی؟ تورگوت جا میخوره و میگه اصلا حس خوبی نگرفتم! کمال میگه میتونی انجام بدی یا نه؟ تورگوت تایید میکنه و میگه باشه انجام میدم ولی استرس بدی گرفتم سپس ازش میخواد عصر برن ماهیگیری اما کمال میگه خودت برو خوشبگذرون خاطره بساز من نمیتونم و میره.

دختری به نام هاریکا تو جزیره ای نزدیک در حال نوشتن رمان هست اما اصلا ذهنش یاری نمیکنه. جم نامزدش از استانبول زنگ میزنه و ازش میپرسه کی برنیگرده باید کارهای عروسیو بکنن هاریکا میگه میام کارم تموم بشه و قطع میکنه. او میخواد به جزیره ای دیگه بره که به هرکی میگه تو اون فصل قبول نمیکنن دوتا بچه بهش یه قایق کرایه میدن تا خودش بره. هاریکا وسط دریا موتور قایقش خاموش میشه و اونجا میمونه، کمال بهش الهام میشه که به دختر تو دریا گیر کرده و میگرده پیداش میکنه سپس میبرتش جایی که میخواست. اونجا باهم کمی درباره دلیل اسم گذاری اون جزیره حرف میزنن سپس باهم قهوه میخورن و حرف میزنن. صاحب کافه بهشون میگه واستون غذا بیارم؟ کمال میگه نه باید خانم کوچیکو برسونم هوا بهم میریزه او بهش میگه هوا به این آفتابی کجاش بهم میریزه؟ هاریکا میگه به هواشناسی اعتماد نداری؟ کمال میگه به حس خودم بیشتر اعتماد دارم و لبخند میزنه. او استانبول یه دختر میره پیش عمه اش و کتابی نشونش میده و میگه اینو بردارم بخونم؟ عمه اش قبول میکنه اما با باز کردن کتاب عکسی قدیمی از کمال میبینه و بهم میریزه  و اشک هایش را پاک میکنه و عکس را تو کشو میزاره. اون دختر میخواد قهوه ببره واسه عمه اش که زرین خواهر هاریکا با سرعت به اونجا میاد و میگه که بالاخره لباسمو پیدا کردم که چی بخرم!….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی معجزه صدساله

۰ ۰ آرا

امتیازدهی به مقاله



دسته‌ها
سریال ترکی داستان یک پری سریال ترکیه ای فرهنگ و هنر

خلاصه داستان قسمت ۳۶ سریال ترکی داستان یک پری + تصویر


در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران سریال های ترکی خلاصه داستان قسمت ۳۶ سریال ترکی داستان یک پری را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. این سریال جذاب درام در رابطه با دختری است که قصد دارد زندگی‌اش را به طریقی نادرست تغییر دهد. هنگام ارتکاب جرم نیز تصادف شدیدی کرده و ماجرا آغاز می‌شود. سریال ترکی داستان یک پری بعد از اتمام پخش سریال مستاجر بی نقص روزهای فرد ساعت ۲۰:۰۰ از شبکه جم تیوی و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Alina Boz, Taro Emir Tekin, Nazan Kesal, Hazal Filiz Küçükköse, Müfit Kayacan, Mustafa Mert Koç, Tülin Ece, Baran Bölükbaşı, Kadir Çermik, Bilgi Aydoğmuş, Okan Urun, Şener Savaş, Canan Atalay, Ali Aksöz, Merve Oflaz.

صمد وقتی پیش زینب میرسه از خاطرات گذشه وقتی نوزاد بوده حرف میزنه سپس وسایلی که واسه اون بوده را بهش میده و میگه اینا فقط از مادرت مونده سپس از کارهایی که مادرش در حقش کرده میگه و ازش میخواد تا در حق مادرش بی انصافی نکنه و فراموشش نکنه. بعد از رفتن صمد زینب گریه میکنه و میگه هیچکی دیگه واسم نمونده همه رفتن! اونور بغلش میکنه و دلداریش میده و میگه من هستم! آلپ به اتاق امید میره و باهاش حرف میزنه و میگه تو هم داری به زینب فکر میکنی؟ امید تایید میکنه و میگه نظرت چیه یه مهمونی ترتیب بدیم که همه توش باشن! خوش بگذرونیم؟ آلپ میگه که همه علاقه شونو بهم نشون بدن؟ امید میگه مسخره نکن! آلپ در آخر بهش میگه اگه شما اینو میخواین انجامش میدیم و میره به کارهاش برسه. امید به اونور که پیش زینب هست زنگ میرنه و ازش میخواد تا همدیگرو ببینن اونور اول میگه نمیخوام زینب را تنها میزارم اما زینب گوشیو میگیره و میگه میاد من حالم خوبه. نسلیهان برای  بدن به جلسه ای از شرکت میره و امید هم سر قرار با اونور میره. فوآد که آدم تو شرکت کوکسال ها داشت بعد از رفتن اونا پیش فوآد تو ماشینش میره و گزارش میده و میگه یه چیزی فهمیدم که فکر کنم به دردتون بخوره.

امید درباره فیگن کلیجی با اونور حرف میزنه و میگه چیشد بعد از این همه سال الان دنبال بچه اش اومده؟ اونور میگه نمیدونم امید ازش میخواد زینب و مادرشو باهم آشتی بده و یقین داره که اون میتونه و از پسش برمیاد. امید با اونور درباره نقشه ای که داره حرف میزنه. ظفر درباره برنامه ناهار خانوادگی به هاریکا میگه و ازش میخواد تا کدورت هارو وسط نکشه و قبول کنه هاریکا میگه باشه. فوآد به خودش میگه فکر کردین از من خلاص شدین؟ من همه چیزمو از دست دادم! میدونم چیکارتون کنم! اونور با فردی قرار گذاشته و باهمدیگه حرف میزنن سپس بهش میگه برنامه فردارو امید بهت گفت؟ فردی میگه مگه بدون من میشه؟ تو این روزها تنهاتون نمیزارم! سپس میپرسه فیگن هم میاد؟ اونور میگه نمیدونم هنوز هرموقع میخوام باهاش حرف بزنم بحثو عوض میکنه! اونور به خانه فیگن میره تا باهاش حرف بزنه و ببینه چیکار میتونه بکنه و میگه اومدم تا حرفاتونو بشنوم! اونور بعد از شنیدن حرفاش پیش زینب میره و میگه زینب عصبی میشه و میگه چرا رفت اونجا؟! اونور میخواد واسش توضیح بده و همه چیزو بگه اما زینب میگه نمیخوام بشنوم و میره تو اتاقش.

اونور میره پیشش و باهاش حرف میزنه و میگه من دیگه نمیتونم برم پیش مادرم و ازش بپرسم که چرا و سوالامو بپرسم ازش! اینو از خودت دریغ نکن و ازش میخواد تا بره حرف بزنه. فردای آن روز وقتی اونور از خواب بیدار میشه میبینه زینب نشسته تو پذیرایی اونور میپرسه نتونستی بخوابی؟ زینب میگه چرا ولی خیلی پرمجادله! سپس از اونور میخواد تا ببرتش پیش فیگن. وقتی میرسن زینب ازش میخواد بره و اونو تنها بزاره. زینب بعد از کمی حرف زدن با فیگن ازش میپرسه که چطور به پدر میتونه همچین کاری با دختر خودش و نوه اش بکنه؟ فیگن میگه اعتبار سیاسی پدرم از همه چیزش مهمتر بود! زینب درباره باباش میپرسه که فیگن میگه اون فرانسوی بود ما عاشق هم بودیم ولی بابام موافقت نکرد منو داد به دوستش که دوبرابر من سن داشت! زینب میپرسه تحقیق کرده ببینه زنده ست یا نه؟ فیگن میگه نه جرأتشو نداشتم میترسیدم ببینم ازدواج کرده باشه! …..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی داستان یک پری + تصویر

۰ ۰ آرا

امتیازدهی به مقاله



دسته‌ها
سریال ترکی داستان یک پری سریال ترکیه ای فرهنگ و هنر

خلاصه داستان قسمت ۳۰ سریال ترکی داستان یک پری + تصویر


در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران سریال های ترکی خلاصه داستان قسمت ۳۰ سریال ترکی داستان یک پری را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. این سریال جذاب درام در رابطه با دختری است که قصد دارد زندگی‌اش را به طریقی نادرست تغییر دهد. هنگام ارتکاب جرم نیز تصادف شدیدی کرده و ماجرا آغاز می‌شود. سریال ترکی داستان یک پری بعد از اتمام پخش سریال مستاجر بی نقص روزهای فرد ساعت ۲۰:۰۰ از شبکه جم تیوی و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Alina Boz, Taro Emir Tekin, Nazan Kesal, Hazal Filiz Küçükköse, Müfit Kayacan, Mustafa Mert Koç, Tülin Ece, Baran Bölükbaşı, Kadir Çermik, Bilgi Aydoğmuş, Okan Urun, Şener Savaş, Canan Atalay, Ali Aksöz, Merve Oflaz.

فیگن با فیلیس و صمد صحبت میکنه و میگه من هرچی نگاه میکنم شما با زینب اصلا شباهتی ندارین! فیلیس میگه آره من بیشتر شبیه مادرمم فیگن میگه از اونجایی که زینب شبیه شما نیست فکر کردم شبیه مادرشه! مریح و زینب از راه میرسن که فیگن با زینب میخواد وقت بگذرونه و بهش میگه بریم ناهار بخوریم؟ مریح از زینب میخواد تا بره. آنها راهی میشن و از اونجا میرن. اونور در حال دلداری دادن به امید هست که هاریکا با نسلیهان به اونجا میرن، هاریکا از آلپ میخواد بیرون بره و با امید و اونور دعوا و بحث میکنه. هاریکا واسشون دست میزنه و میگه آفرین نمایش خیلی خوبی بود بهتون تبریک میگم! سپس هاریکا به امید میگه تو الان با این کارت یعنی قبول داری که مارو مجازات کنه؟ انها باهم دعوا میکنن و اونور به امید میگه نگران هیچی نباش من تا آخرش پشتت هستم و ازت حمایت میکنم و از اونجا میره. هاریکا تنهایی با امید حرف میزنه و میگه تو از پس این هولدینگ برنمیای! امید میگه الان من یه فرصت خیلی خوب واسم پیش اومده که بتونم به اینجا یه سر و سامانی بدم! هاریکا میگه تو هیچی نمیدونی چجوری میخوای بگردونی اینجارو؟ امید میگه پس بهم کمک کنین به کمک شماها! امید بعد از کمی بحث کردن از اونجا میره.

نسلیهان به اتاقش میره که بعد از چند دقیقه فوآد به اونجا میاد و باهاش خیلی گرم و صمیمی رفتار میکنه نسلیهان بهش میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ فوآد میگه عزیزم چرا اینجوری میکنی؟ نسلیهان با اعصاب خوردگی میگه تو چجور ادمی هستی دیگه؟! چی میخوای؟ اینو بگو! فوآد میگه راسیتش یخورده دیگه پول لازم دارم نسلیهان میگه من پول دادم بهت که! فوآد میگه اون واسه ارگول بود و از اونجا میره. نسلیهان گریه اش میگیره و با حالی بد میره تو اتاق مادرش هاریکا. او با دیدن نسلیهان جا میخوره و میگه چیشده؟ او همه چیزو واسه هاریکا تعریف میکنه که ظفر میاد اونجا و میگه چیشده؟ و ازشون میخواد تا هرچی شده بهش بگن نسلیهان واسه اونم تعریف میکنه. ظفر با دوتا از آدم هاش با عصبانیت میره تو اتاق فوآد تو هتل و شروع میکنن به زدنش و لپ تاپ و گوشی و رم را از اونجا برمیداره و میگه دیگه کجا سیو کردی؟ و باهاش دعوا میکنه سپس واسش خط و نشون میکشه و میره.  فوآد با گوشی خدمه اونجا به یه نفر زنگ میزنه و باهاش قرار میزاره. فیگن به زینب میگه که کجا بریم ناهار بخوریم امروز هرجا تو بگی میریم. زینب اونو به یه رستوران با غذای خانگی میبره و شروع میکنن پول با لوبیا خوردن.

زینب بهش میگه خیلی خوشمزه ست نه؟ فیگن تایید میکنه که زینب یاد مادرش میوفته و میگه مادرم خیلی خوشمزه درست میکرد سپس از خاطراتش با مادرش میگه که فیگن به همراه او گریه میکنه. اونور بعد از خارج شدن از هولدینگ به زینب پیام میده و میگه کجایی؟ باید باهم حرف بزنیم! فیگن از زینب میخواد تا بره پیش اونور و خودش با مریح به کارها رسیدگی میکنن زینب قبول میکنه و با خوشحالی او را در آغوش میگیره و میبوستش سپس از اونجا میره. فیگن با لبخند رفتنشو نگاه میکنه. اونور سر قرار با زینب میره که با دیدن او در آغوشش میگیرد و ازش عذرخواهی میکنه به خاطر رفتارش. آنها بعد از کمی حرف زدن با همدیگه آشتی میکنن و همدیگرو در آغوش میگیرن سپس از همدیگه معذرت خواهی میکنن. مریح به دفتر کار فیگن میره که میبینه او با خوشحالی اونجا نشسته و مریح بهش میگه انگاری خوش گذشته بهتون! فیگن تایید میکنه و میگه آره خیلی از زندگیش بهم گفت باهم خوش گذروندیم. هاریکا و نسلیهان با استرس تو خونه نشستن و منتظر خبری از ظفر هستن که به هاریکا یه تلفن مشکوک میشه و او حسابی بهم میریزه…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی داستان یک پری + تصویر

۰ ۰ آرا

امتیازدهی به مقاله



دسته‌ها
سریال امیلی در پاریس سریال خارجی فرهنگ و هنر

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر فصل ۱ و ۲ سریال امیلی در پاریس


در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال امیلی در پاریس خواهید بود، با ما همراه باشید. امیلی در پاریس (به انگلیسی: Emily in Paris) یک مجموعه تلویزیونی اینترنتی آمریکایی در ژانر کمدی-درام و رمانتیک است که توسط دارن استار ساخته شده و برای نخستین بار از ۲ اکتبر ۲۰۲۰، در نتفلیکس پخش شد. نقش اول «امیلی در پاریس» را لی‌لی کالینز بازی می‌کند و علاوه بر این یکی از تهیه‌کنندگان سریال است.

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر فصل ۱ و ۲ سریال امیلی در پاریس
سریال امیلی در پاریس

خلاصه داستان سریال ترکی امیلی در پاریس

در این سریال لی‌لی کالینز در نقش اصلی سریال یعنی امیلی، زنی آمریکایی که برای یک فرصت شغلی اتفاقی به پاریس سفر می‌کند حضور دارد. در آنجا او می‌کوشد تا در محل کارش موفق شود، حال آن که به دنبال عشق می‌گردد و یک درگیری فرهنگی نیز با روش پرورش میانه غربی «خسته‌کننده» خود تجربه می‌کند.

اسامی بازیگران و معرفی نقش ها

لی‌لی کالینز در نقش امیلی کوپر، یک زن آمریکایی ۲۰ و چند ساله که برای شغل راهبرد رسانه‌های اجتماعی از شیکاگو به پاریس نقل مکان کرده

فیلیپان لروآ-بولیو در نقش سیلوی، رئیس سختگیر فرانسوی امیلی در پاریس

اشلی پارک در نقش میندی چن، یک پرستار کودک و نخستین دوست امیلی در پاریس

لوکاس براوو در نقش گابریل، همسایه جذاب طبقه پایینی امیلی که یک سرآشپز است و امیلی به او علاقه‌ای عاشقانه دارد.

ساموئل آرنولد در نقش ژولین، همکار بسیار شیک پوش امیلی

برونو گوئری در نقش لوک، دیگر همکار دمدمی‌مزاج امیلی

کامیل رازات در نقش کامیل، دوست جدید امیلی و دوست‌دختر گابریل

کیت والش در نقش مدلین ویلر، رئیس امیلی در شیکاگو

ویلیام آبادی در نقش آنتوان لمبرت، مشتری امیلی که یک شرکت تولید عطر دارد


 

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر فصل ۱ و ۲ سریال امیلی در پاریس
قسمت ۱۱ سریال امیلی در پاریس

قسمت ۱۱ سریال امیلی در پاریس

میندی تو خونه لباسی جذاب میپوشه و به امیلی نشون میده و میگه چطوره؟ او تایید میکنه و میگه خیلی جذابه. همان موقع کامیل به امیلی پیام میده و میگه باید درباره یه موضوعی باهم حرف بزنیم میام شرکت امیلی استرس میگیره که درباره چی میخواد حرف بزنه، او درباره گابریل به میندی میگه..…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر فصل ۱ و ۲ سریال امیلی در پاریس
قسمت ۱۰ سریال امیلی در پاریس

قسمت ۱۰ سریال امیلی در پاریس

امیلی با میندی تو کافه نشستن و او از پیرکادو پیش اون گلگی میکنه که نمیزاره طرح لباساشو ببینم بعد توقع داره بتونم بازاریابی کنم و مراسم فشن شو راه بندازیم آخه مگه میشه؟ بعد از کمی حرف زدن میندی بهش میگه که به منم یه پیشنهاد شده که تو هفته دو بار برم اونجا و بخونم امیلی خیلی خوشحال میشه و میگه.…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر فصل ۱ و ۲ سریال امیلی در پاریس

قسمت ۹ سریال امیلی در پاریس

امیلی فیلم تبلیغاتی که واسه شرکت مادر کامیل پیشنهاد داده را به سیلوی با لوک نشون میده سیلوی میگه پس این بوده پیشنهادت؟ امیلی تایید میکنه و میگه تازه تو این مراسم قراره کلی شیشه شامپاین باشه! سیلوی به خودش میگه پس حواسم باشه بارونی بپوشم اون روز. امیلی به فردی به نام جودیت رابرتسون قرار داره.…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر فصل ۱ و ۲ سریال امیلی در پاریس
قسمت ۸ سریال امیلی در پاریس

قسمت ۸ سریال امیلی در پاریس

کامیل به امیلی پیام میده که باید همدیگه رو ببینیم و درباره یه مسئله مهمی باهمدیگه صحبت کنیم امیلی استرس میگیره که نکنه درباره گابریل و بوسیدنش چیزی فهمیده باشه! او با میندی به یک کافه میرن و امیلی درباره استرسش باهاش حرف میزنه میندی میگه سعی کن استیک سفارش ندی که کارد بیاره…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر فصل ۱ و ۲ سریال امیلی در پاریس
قسمت ۷ سریال امیلی در پاریس

قسمت ۷ سریال امیلی در پاریس

امیلی تو مسیر سرکار سیلوی را تو یه فروشگاه لباس میبینه و واسش دست تکون میده که سیلوی با کلافگی ازش رو برمیگردونه. آنها باهم سر کار میرن و او به سیلوی میگه قبل از کار داری خرید درمانی میکنی؟ خیلی خوبه! سیلوی میگه من برخلاف تو زمان زیادی واسه خرید ندارم…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر فصل ۱ و ۲ سریال امیلی در پاریس
قسمت ۶ سریال امیلی در پاریس

قسمت ۶ سریال امیلی در پاریس

میندی برای پدرش یه پیام میفرسته امیلی که کنارشه از طرز حرف زدنش با پدرش جا میخوره و میگه تو با پدرت اینجوری رفتار میکنی؟ میندی میگه نه دستیارش قبل از اینکه این پیامو بده بهش خودش مودبانه اش میکنه میگه بهش امیلی میپرسه چیشده حالا مگه؟ میندی میگه هیچی میخواد دوباره منو برگردونه…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر فصل ۱ و ۲ سریال امیلی در پاریس
قسمت ۵ سریال امیلی در پاریس

قسمت ۵ سریال امیلی در پاریس

امیلی با میندی تو کافه نشستن و امیلی درباره بوسیدن گابریل بهش میگه که فهمیده دوست پسر کامیله. بعد از چند دقیقه کامیل إه اونجا میاد و میگه چقدر خوب که جفتمون به این کافه میایم سپس همانجا میشینه و باهمدیگه گرم صحبت کردن میشن. امیلی در حال رفتن به محل کارش هست که یه پیام از اینستاگرام دریافت میکنه…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر فصل ۱ و ۲ سریال امیلی در پاریس
قسمت ۴ سریال امیلی در پاریس

قسمت ۴ سریال امیلی در پاریس

امیلی میخواد گل بخره اما گلفروش زبان اونو نمیفهمه و خود امیلی هم زبان گلفروش را نمیفهمه، دختری به نام کامیل به اونجا میاد و با اون گلفروش حرف های امیلی را ترجمه میکنه و بهش کمک میکنه امیلی خوشحال میشه و باهمدیگه آشنا میشن. سپس کمی درباره همدیگه باهم حرف میزنن و در آخر کامیل او را به یه گالری نقاشی دعوت میکنه…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر فصل ۱ و ۲ سریال امیلی در پاریس
قسمت ۳ سریال امیلی در پاریس

قسمت ۳ سریال امیلی در پاریس

امیلی صبح در حال دویدن صبحگاهی هست که مدلین دوست و رئیسش تو شیکاگو بهش زنگ میزنه و حالشو میپرسه امیلی میگه حال تو چطوره؟ او میگه اینجا ساعت ۱ شبه میخوام بخوابم ولی دل درد دارم حالت تهوع دارم و کلی نفخ دارم اوضاعم خوب نیست! امیلی بهش فضای اونجارو نشون میده و میگه با دیدن این فضا حالت بهتر میشه!…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر فصل ۱ و ۲ سریال امیلی در پاریس
قسمت ۲ سریال امیلی در پاریس

قسمت ۲ سریال امیلی در پاریس

امیلی صبح برای پیاده روی به پارک میره و میدود سپس وقتی برمیگرده به ساختمان دوباره اشتباهی به طبقه چهارم میره که اون پسر بهش میگه امیلی میخوای من برم طبقه پنجم زندگی کنم تو بیای اینجا؟ امیلی میخنده و میگه باید قبول کنین که خیلی شماره بندی مسخره ای داره گابریل بهش میگه تو چرا انقدر خیسی؟…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر فصل ۱ و ۲ سریال امیلی در پاریس
قسمت ۱ سریال امیلی در پاریس

قسمت ۱ سریال امیلی در پاریس

امیلی پیش رئیسش مدلین میره و از اخباری که درباره اون تو فضای مجازی منتشر شده میگه او خوشحال میشه و میگه با این چیزا من ارتقای شغلی میگیرم و حسابی خوشحال میشه و میگه من همیشه دوست داشتم برم پاریس شهر عاشقا میدونی چرا؟ چون مردهای فرانسوی از زن های بزرگتر از خودشون خوششون میاد…. برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید.

۰ ۰ آرا

امتیازدهی به مقاله



دسته‌ها
سریال امیلی در پاریس سریال خارجی فرهنگ و هنر

خلاصه داستان قسمت ۳ سریال امیلی در پاریس + تصویر


در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۳ سریال امیلی در پاریس هستید. ما را با ادامه این مطلب همراهی کنید. سریال امیلی در پاریس ساخته شخصِ دارن استار است، همان نویسنده / تهیه کننده‌ای که سریال محبوب آمریکایی‌ها یعنی”جنسیت و شهر” را تولید کرده بود، حالا امیلی در پاریس حکم ادامه معنوی همان اثر را دارد – اما در شهری متفاوت. “امیلی در پاریس” مملو از مثلث‌های عاشقانه، ماجراهای بد، دوستان دیوانه و کمد لباس‌های برجسته و شیک در شهر چراغ‌ها است، در واقع این سریال نگاهی عجیب به ماجراها و سو استفاده‌ از مهاجران جوان در پاریس است. این سریال از شنبه تا پنجشنبه راس ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه جم تیوی پخش می شود و ساعت های تکرار آن عبارتنداز؛ ۰۱:۰۰ ، ۱۰:۰۰ و ۱۴:۰۰

خلاصه داستان قسمت ۳ سریال امیلی در پاریس + تصویر
قسمت ۳ سریال امیلی در پاریس

قسمت ۳ سریال امیلی در پاریس

امیلی صبح در حال دویدن صبحگاهی هست که مدلین دوست و رئیسش تو شیکاگو بهش زنگ میزنه و حالشو میپرسه امیلی میگه حال تو چطوره؟ او میگه اینجا ساعت ۱ شبه میخوام بخوابم ولی دل درد دارم حالت تهوع دارم و کلی نفخ دارم اوضاعم خوب نیست! امیلی بهش فضای اونجارو نشون میده و میگه با دیدن این فضا حالت بهتر میشه! سپس مدلین درباره رفتار افراد دفتر و محل کارش میپرسه که امیلی میگه بد نیست خوبه. امیلی وقتی به خانه میره به حمام میره که یکدفعه آب قطع میشه امیلی جا میخوره و میره تو حیاط و از صاحب خونه میپرسه که چیشده؟ چرا آب قطع شده؟ گابریل اونجا میاد و به زبان فرانسوی ترجمه میکنه و به صاحب خانه میگه سپس به امیلی میگه اینجا لوله های آب خیلی قدیمیه این اتفاق عادیه هرازگاهی پیش میاد! امیلی تشکر میکنه و به خانه اش میره و موهاشو تو روشویی میشوره سپس حاضر میشه و به کلاس زبان فرانسوی میره. بعد از کلاس به استادش پیشنهاد میده تا باهمدیگه برن قهوه ای بخورن و درباره زبان حرف بزنن که استادش بهش نرخ کلاس خصوصیشو تو بیرون از کلاس آموزشگاه میگه که امیلی میگه باشه پس بزاریم واسه یه وقت دیگه! او با رئیسش به طرف جایگاه فیلمبرداری واسه کارشون میره که او ازش میپرسه روزشو چجوری شروع کرده؟ امیلی از خراب شدن لوله آب و شستن موهاش تو روشویی میگه او به مسخره کردن میگه میتونی یه پست بزاری با مضمون هشتگ شستن موهام تو روشویی! آنها به محل فیلمبرداری میرن که صاحب برند عطر که آنها تبلیغاتشو برعهده دارن از امیلی میپرسه سناریویی که نوشتن خوبه یا نه؟ اما امیلی مخالفت میکنه و میگه بستگی داره که نظر ما مهم باشه یا نظر مردها؟ آنها درباره این موضوع بحث میکنن و در آخر فیلمبرداری را به تاخیر میندازن تا بیشتر درباره اش حرف بزنن و به نتیجه برسن.

گلوله کش به خونه امیلی میاد و او پیش گابریل میره و ازش میخواد تا بره پیشش و ببینه چی میگه او با لوله کش حرف میزنه و امیلی ازش میپرسه که چی میگه؟ گابریل از خودش میگه قهوه و کروسان میخواد امیلی جا میخوره و واسشون قهوه و کروسان میبره آنها باهمدیگه در حال گپ زدن هستن و قهوه خوردن هستن که امیلی با تعجب بهشون نگاه میکنه و میگه چی میگه؟ گابریل میگه یه قطعه میخواد که خیلی هم کمیابه باید بگرده و ممکنه چند روزی طول بکشه! امیلی تعجب میکنه و میگه خوب من حموممو چیکار کنم؟ گابریل میگه حموم من هست! امیلی به خانه گابریل میره و بعد از دوش گرفتن ازش تشکر میکنه و میره. صاحب همون برند عطر به دفتر بازاریابی اونا میاد و تیزر تبلیغاتی که درست شده را بهشون نشون میده و از امیلی میپرسه جذابیت یا جذب شدن؟ امیلی میگه خوب از خود عموم میتونین بپرسین اینجوری یه چالش هم پیش میاد توییت بزنین از نظر شما جذابیت یا جذب شدن؟ او کمی فکر میکنه و به امیلی میگه خیلی خوبه خوشم اومد و از اونجا میره رییس امیلی بهش میگه بالاخره امیلی چیزی گفت که باعث لبخند ما شد و از اونجا میرن. امیلی با دوستش به یه رستوران میرن و باهمدیگه درباره کار و اتفاقات جدیدی که افتاده تو محل کارش صحبت میکنن سپس دوستش میگه من فرداشب یه مهمونی میگیرم و تو هم برو همکاراتو دعوت کن که بیان امیلی میگه باشه. او اول پیش رئیسش میره و بهش میگه میدونم از من زیاد خوشت نمیاد و نمیزاری باهات ارتباط بگیرم اما اومدم دعوتت کنم به یه مهمونی او میگه نه وقت ندارم نمیتونم بیام مرسی امیلی میگه من که هنوز ساعت و روزشو نگفتم! سپس بعد از کمی حرف زدن باهمدیگه از اونجا میره.

شب مهمونی شروع شده و دوستش امیلی را با صدای بلند به همه معرفی میکنه همگی یه لحظه سکوت میکنن و به امیلی نگاه میکنن اما بعد دوباره به حرف زدن های خودشون برمیگردن. امیلی تنها میشه که میره تو تراس تا نوشیدنی بخوره و از فضای آزاد لذت ببره که یه پسر پیشش میره و خودشو معرفی میکنه امیلی هم خودشو معرفی میکنه و دست دوستی به طرف همدیگه دراز میکنن سپس شروع میکنن با همدیگه صحبت کردن اما اون پسر زبان انگلیسیش زیاد خوب نیست و از طرفی امیلی هم زبان فرانسه اش زیاد خوب نیست اما باهمدیگه کنار میان و منظورو میرسونن سپس اون پسر شروع میکنه از اجرای صورت امیلی تعریف کردن و وقتی امیلی میبینه دیگه زیادی داره زیاده روی میکنه میگه من میخوام همین الان برم خونه همین الان! و میره. او به طرف یه بار میره که گابریل اونجا کار میکنه و گابریل با دیدنش میگه اومدی که بگی میخوای بری حموم؟ او میخنده و میگه نه اومدم هم یه نوشیدنی بخورم هم با دوستم کمی حرف بزنم! بعد از کمی حرف زدن گابری به امیلی میگه که ازش خوشش میاد و از اونجا میره. فردای آن روز مدلین به امیلی زنگ میزنه و میگه که نظرسنجی که توییت کرده بودین خیلی آمار را برده بالا و این نشون میده کارت داره خوب پیش میره امیلی خوشحال میشه سپس مدلین بهش میگه خوب الان که تو مجردی بگرد دنبال یه شوهر فرانسوی! امیلی تو فکر میره و بهش میگه اتفاقا تو فکرشم و در حال صید یکیشون هستم و با لبخند از اونجا میره….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر فصل ۱ و ۲ سریال امیلی در پاریس

۰ ۰ آرا

امتیازدهی به مقاله



دسته‌ها
سریال امیلی در پاریس سریال خارجی فرهنگ و هنر

خلاصه داستان قسمت ۴ سریال امیلی در پاریس + تصویر


در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴ سریال امیلی در پاریس هستید. ما را با ادامه این مطلب همراهی کنید. سریال امیلی در پاریس ساخته شخصِ دارن استار است، همان نویسنده / تهیه کننده‌ای که سریال محبوب آمریکایی‌ها یعنی”جنسیت و شهر” را تولید کرده بود، حالا امیلی در پاریس حکم ادامه معنوی همان اثر را دارد – اما در شهری متفاوت. “امیلی در پاریس” مملو از مثلث‌های عاشقانه، ماجراهای بد، دوستان دیوانه و کمد لباس‌های برجسته و شیک در شهر چراغ‌ها است، در واقع این سریال نگاهی عجیب به ماجراها و سو استفاده‌ از مهاجران جوان در پاریس است. این سریال از شنبه تا پنجشنبه راس ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه جم تیوی پخش می شود و ساعت های تکرار آن عبارتنداز؛ ۰۱:۰۰ ، ۱۰:۰۰ و ۱۴:۰۰

خلاصه داستان قسمت ۴ سریال امیلی در پاریس + تصویر
قسمت ۴ سریال امیلی در پاریس

قسمت ۴ سریال امیلی در پاریس

امیلی میخواد گل بخره اما گلفروش زبان اونو نمیفهمه و خود امیلی هم زبان گلفروش را نمیفهمه، دختری به نام کامیل به اونجا میاد و با اون گلفروش حرف های امیلی را ترجمه میکنه و بهش کمک میکنه امیلی خوشحال میشه و باهمدیگه آشنا میشن. سپس کمی درباره همدیگه باهم حرف میزنن و در آخر کامیل او را به یه گالری نقاشی دعوت میکنه امیلی آدرسشو میگیره که کامیل بهش میگه باید کجا بیاد و از همدیگه خداحافظی میکنن. امیلی وقتی به ساختمان برمیگرده صاحب خانه بهش میگه که بسته داره ازش آمریکا او با دیدن جعبه ها خوشحال میشه و میگه آخجون بالاخره وسایلو اومدن سپس میخواد ببره بالا که گابریل میاد و بهش کمک میکنه. او در یکی از جعبه هارو باز میکنه و به خاطر اینکه در کره بادام زمینیش باز شده و ریخته ناراحت میشه گابریل میگه چیزهای دیگه ای هست که بتونی به جای کره بادام زمینی امتحان کنی! سپس واسش یه املت درست میکنه که امیلی خیلی خوشش میاد گابریل میگه جای کره بادام زمینیو گرفت واست؟ امیلی تایید میکنه و میگه چجورم! کلا ذائقه‌مو عوض کردی. او با دسته گل میره به محل کارش که میبینه سیلوی با آنتوان در حال دعوا کردنن او وارد اتاق میشه و بهشون میگه که شب قراره با یه هتل دار معروف ملاقات کنه اومدم بهتون خبر بدم که اطلاع داشته باشین و گل هارو به سیلوی میده و میگه این مال شماست روز خوبی داشته باشین و از اتاق میره.

امیلی میره پشت میزش که سیلوی میره اونجا و بهش میگه اون کادو رو میزت کی بهت داده؟ امیلی بهش میگه گابریل دوستمه سیلوی که فکر میکنه آنتوان واسش اون کادو را خریده با تیکه بهش میگه چقدر هم دوست پیدا کردی تو این مدت کم! و از اونجا میره. لوک و همکار سیاه پوستش میرن پیش امیلی و میگن ما میخوایم تورو به ناهار دعوت کنیم همین الان! امیلی سریع بلند میشه تا باهاشون بره. تو رستوران به امیلی میگن داری چیکار میکنی؟ به سیلوی و آنتوان کاری نداشته باش! امیلی میگه من کاری ندارم! لوک بهش میگه وقتی نامزد کرده بود با سیلوی به زن اولش خیانت کرد شاید الان با این کادو بخواد با تو به سیلوی خیانت کنه! امیلی جا میخوره و میگه نه اصلا به هیچ وجه! همچین چیزی ممکن نیست! دوستش بهش میگه فقط خواستیم بهت بگیم اگه آنتوان اون کادورو بهت داده یخورده محتاطانه تر عمل کنی! شب امیلی با دوستش اشلی به گالری تابلو میرن که کامیل دعوتش کرده بود. اونجا با هتلدار معروف روبرو میشه و باهاش صحبت میکنه او تحت تاثیر حرفاش قرار میگیره و میگه من فقط تا فردا تو پاریس هستم ببینم چیکار میکنی امیلی و کارتشو میگیره و میره.

هتلدار به دفتر بازرگانی میره و امیلی افراد اونجارو بهش معرفی میکنه سپس آنتوان به اتاق تست عطرها میبرتش و درباره عطرها بهش اطلاعات میده امیلی میگه نظرتون چیه امشب شام بریم بیرون و درباره کارم باهم صحبت کنیم همگی قبول میکنن. امیلی دنبال رزرو جا تو یه رستوران معروف هست که هیچ جا جای خالی نیست! آنتوان پیشش میره و میگه از کادوش خوشش اومد یا نه او میگه آره قشنگ بود ولی واسه خودم نه خوشم نیومد من خط قرمزهای خودمو دارم و دوست ندارم تغییرشون بدم بعد از کمی حرف زدن سیلوی میاد و آنتوان را صدا میزنه. تو یه رستوران معروف امیلی موفق میشه جا رزرو کنه همگی جا خوردن که چجوری تونسته اینکارو بکنه. امیلی میره داخل و اسمشو میگه که رزروشن میگه شما واسه سپتامبر رزرو کردین الان تو آگوستیم! امیلی نو بدمخمصه ای گیر کرده که یادش میاد سرآشپز اونجا گابریل هستش و بهش زنگ میزنه کمک میخواد. بعد از شام خوردن هتلدار به آنتوان میگه فردا وکلام باهات تماس میگیرن کارتونو شروع کنین همگی خوشحال میشن و از اونجا میرن که سیلوی قبل از رفتنش میگه امروز کارت خیلی خوب بود! امیلی به داخل برمیگرده و از حس خوبش گابریل را میبوسد و میره که جلوی در رستوران کامیل را دوباره میبینه و متوجه میشه اون دوست دختر گابریل هستش امیلی شوکه میشه و خجالت میکشه…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر فصل ۱ و ۲ سریال امیلی در پاریس

۰ ۰ آرا

امتیازدهی به مقاله



دسته‌ها
سریال امیلی در پاریس سریال خارجی فرهنگ و هنر

خلاصه داستان قسمت ۵ سریال امیلی در پاریس + تصویر


در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۵ سریال امیلی در پاریس هستید. ما را با ادامه این مطلب همراهی کنید. سریال امیلی در پاریس ساخته شخصِ دارن استار است، همان نویسنده / تهیه کننده‌ای که سریال محبوب آمریکایی‌ها یعنی”جنسیت و شهر” را تولید کرده بود، حالا امیلی در پاریس حکم ادامه معنوی همان اثر را دارد – اما در شهری متفاوت. “امیلی در پاریس” مملو از مثلث‌های عاشقانه، ماجراهای بد، دوستان دیوانه و کمد لباس‌های برجسته و شیک در شهر چراغ‌ها است، در واقع این سریال نگاهی عجیب به ماجراها و سو استفاده‌ از مهاجران جوان در پاریس است. این سریال از شنبه تا پنجشنبه راس ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه جم تیوی پخش می شود و ساعت های تکرار آن عبارتنداز؛ ۰۱:۰۰ ، ۱۰:۰۰ و ۱۴:۰۰

خلاصه داستان قسمت ۵ سریال امیلی در پاریس + تصویر
قسمت ۵ سریال امیلی در پاریس

قسمت ۵ سریال امیلی در پاریس

امیلی با میندی تو کافه نشستن و امیلی درباره بوسیدن گابریل بهش میگه که فهمیده دوست پسر کامیله. بعد از چند دقیقه کامیل إه اونجا میاد و میگه چقدر خوب که جفتمون به این کافه میایم سپس همانجا میشینه و باهمدیگه گرم صحبت کردن میشن. امیلی در حال رفتن به محل کارش هست که یه پیام از اینستاگرام دریافت میکنه او با دیدن پیام متوجه میشه یه برند معروف که خودش هم طرفدارشه ازش به عنوان اینفلوئنسر دعوت کرده تا به مراسم سخنرانی اولیویا صاحب برند بره او خوشحال میشه. وقتی به دفتر میره پیش دوست سیاه پوستش میره و بهش میگه امروز یه دعوت نامه گرفتم از یه برند لوازم آرایشی تا به عنوان اینفلوئنسر برم اونجا و وقتی اسم برند را میگه دوستش ازش میخواد تا دیگه اسم اون برند را اونجا نیاره چون قدغنه! امیلی جا میخوره و میپرسه چرا؟ او بهش میگه که هیس! گفتم درباره اش اینجا حرف نمیزنیم! امیلی قبول میکنه و ساکت میشه. امیلی به اتاق سیلوی میره و میخواد درباره اون برند و دعوت شدنش به عنوان اینفلوئنسر بگه که سیلوی اصلا نمیخواد بشنوه و میگه حتی بحث هم نباید بشه از لوازم آرایشی!

امیلی تو لپ تاپش در حال تحقیق درباره لوازم آرایشی برند Du’rre است که او با لوک میان پیشش و میگن قراره یه شرکت ساخت تشک بیاد اونجا و واسه تبلیغ ایده میخواد آنها ایده شونو به امیلی میگن که امیلی بهشون میگه اصلا درباره اش چیزی نگین که خیلی افتضاحه! و میره برای ساعت ناهار. او به مراسم میره و بعد از گفتن اسمش و گرفتن پاکت هدیه اش ازشون میپرسه اولیویا کیه و میخواد باهاش حرف بزنه منشی میگه الان میخواد سخنرانی کنه. بعد از سخنرانی منشی اولیویا میگه اگه میخوای باهاش حرف بزنی باید فیلمی بگیری و تبلیغ کنی اگه مورد تایید باشه میتونی باهاش ملاقات کنی. همه در تکاپو هستن که امیلی فیلمی تبلیغاتی میگیره و اولیویا با دیدن اون فیلم حسابی خوشش میاد و میگه این امیلی در پاریس کارش درسته! امیلی میره پیشش و باهاش حرف میزنه اما هنوز حرفشو نزده که زمانش تموم میشه و با اولیویا برای ناهار فردا قرار میزاره و میره. شب میخواد بره به خانه که کامیل و گابریل از ساختمان بیرون میان و کامیل نمیزاره بره و میگه باید بیای با ما بیرون. آنها تو پاریس میچرخن و نوشیدنی میخورن و خوش میگذرونن و در آخر میرن به یه مکان رویایی که نقاشی های ستارگان به صورت متحرک اونجان. امیلی وقتی با گابریل تنها میشه ازش عذرخواهی میکنه به خاطر بوسیدنش گابریل میگه اشکالی نداره نمیدونستی که!

امیلی میگه پس فراموش کنیم کلا همچین چیزی اتفاق افتاده امیلی قبول میکنه. فردای آن روز تو دفتر جلسه با نمایندگان شرکت تشک خواب تشکیل میشه، هرکدوم ایده خودشونو میدن اما او از ایده امیلی خوشش میاد و ازشون میخواد تا عملی کنن. امیلی بعد از جلسه سر قرار ناهارش با اولیویا میره و اونجا بهش میگه که از ملاقاتش سوء استفاده کرده و نمیخواد سفیر برندشون بشه بلکه میخواد میخواد دوباره همکاریشو با شرکتشون ادامه بدن اولیویا وقتی میفهمه هنوز سیلوی اونجا کار میکنه قبول نمیکنه و میره. سیلوی به خاطر فیلم تبلیغاتی لوازم آرایشی ازش گلگی میکنه و میگه داره واسمون دردسر میشه و ازش میخواد کلا صفحه مجازیشو ببنده. امیلی با اشلی بیرون میره و حسابی خوش میگذرونن و به عنوان آخرین روز استفاده از فضای مجازی پست و استوری میزارن. شب وقتی میخواد بره خونه همزمان با گابریل میرسه که او به امیلی درباره بوسیدنش میگه فقط یه طرفه نبوده منم حس داشتم امیلی لبخند میزن هم میره. فردای آن روز تو شرکت سیلوی میخواد فعالیت اینستاشو دوباره شروع کنه چون صاحب برند شرکت تشک خواب خواسته اولین پست درباره این تبلیغو هم خودت بزاری او قبول میکنه. امیلی رو تشکی که تو سطح شهر پاریس گذاشته شده با کامیل دراز میکشه و عکس میگیره و به اشتراک میزاره گابریل با دیدن عکس و دیدن اون دونفر کنار هم تو فکر میره و لایک میکنه…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر فصل ۱ و ۲ سریال امیلی در پاریس

۰ ۰ آرا

امتیازدهی به مقاله



دسته‌ها
سریال ترکی خواهران و برادران سریال ترکیه ای فرهنگ و هنر

خلاصه داستان قسمت ۱۸۷ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر


در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۸۷ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

خلاصه داستان قسمت ۱۸۷ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
قسمت ۱۸۷ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۸۷ سریال ترکی خواهران و برادران

عمر و آسیه با لیلا و پدرش تو بیمارستان منتظر خبری از تولگا هستن. دکتر خبر میده که حالش خوبه و میتونین برین به ملاقاتش پدر لیلا بهش میگه به خاطر داداشت از کارهام عقب افتادم و میخواد بره که انها جا میخورن و لیلا میگه الان واقعا داری میری؟ پدرش تایید میکنه و میگه آره واسه چی نرم؟ سپس به لیلا میسپاره که تولگارو دید حالشو از طرفش بپرسه و از اونجا میره. عمر و آسیه شوکه شدن و با لیلا به اتاق تولگا میرن. دوروک سر زمین پدرشو میبینه که بالاسر یه چادر خراب شده وایساده و در حال غر زدنه دوروک میره پیشش و میگه بابا چیشده؟ چرا اینجایی؟ آکیف ماجرای بازی کردن بچه هارو تو اون زمین واسش میگه و دوروک جا میخوره و میگه اینجا میمونی؟ آکیف میگه نه تو سوئیت میرم میخوابم! اما دوروک میگه من نمیزارم اینجا بخوابی میبرمت خونه خودمون یه راهی پیدا میکنم که بدون اینکه مامانم بفهمه بیای داخل. دختر احمد از سوگی سر میز شام میپرسه تا کی اونجاست سوگی میگه دیگه برنمیگردم همینجام سپس ازشون میخواد بعد از خوردن شامشان از اونجا برن و با پدر و مادرشون تنها حرف بزنه. سوگی به احمد میگه با توجه به چیزهایی که فهمیدم، مطمئن شدم ازت که وقتی بمیرم یه قرون هم به بچه ها نمیدی واسه همین میخوام قبل از مرگم هرچیزی دارم بین احمد و عمر تقسیم بشه شوال میگه پس بچه های من چی؟ اونا نوه هات نیستن؟ سوگی میگه از باباشون بهشون میرسه! سپس به احمد میگه که به وکیلم میگم کارهاشو بکنه همه چیز نصف و از اونجا میره. بعد از رفتنش شوال کفری شده. که پیشنهاد میده میتونی یه کاری کنی که وانمود کنی هوش و حواس درست و حسابی نداره تا نتونه کاری بکنه؟ احمد اول مخالفت میکنه اما بعد تو فکر میره.

لیلا به تولگا میگه که آسیه و عمر هم برای دیدنت اومدن تازه عمر بهت خون هم داد تولگا جا میخوره و میگه واقعا شگفت زده ام کردین! و ازشون تشکر میکنه بعد از چند دقیقه آیبیکه و اوگولجان هم به اونجا میرن لیلا از آیبیکه میپرسه اون پاکت تو دستت چیه؟ آیبیکه میگه وقتی بستری شده بودم تولگا واسم گوجه سبز خریده بود آورد واسم همگی تعجب میکنن و اوگولجان میگه از کجا میدونست که دوست داری؟ آیبیکه میگه انگاری تو مدرسه دیده بوده فهمیده بوده منم واسه همین گفتم واسش یه چیزی بگیرم که دست خالی نیایم تولگا میگه اگه گوجه سبز آوردی نمیخورم کلا دوست ندارم دندونامو کند میکنه آیبیکه میگه نه واست سیب ترش گرفتم چون میدونم دوست داری همگی جا میخورن و تولگا میگه زدی تو خال و تشکر میکنه اوگولجان میگه تو از کجا میدونستی؟ آیبیکه میگه تو مدرسه دیدم دیگه سپس میگن و میخندن که از لای در بچه های احمد آنهارو میبینن و با خودشون میگن برک بیچاره داره الکی غصه میخوره آیبیکه که اینجا حسابی خوشحاله و میخنده! سپس به طرف سر قرارشون با برک میرن. دوروک آکیف را پنهانی وارد اتاقش کرده و میگه اینجا بخواب تا فردا ببینیم چی میشه. برک به رستوران سوزان خانم میره که عمر با دیدنش میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ اگه میخوای بهم بریزی اینجا من کار میکنم! برک میگه نه بابا حوصله بحث ندارم همان موقع صرب و یاسمین از راه میرسن و میگن اگه بحث کنیم چی؟ چیکار میکنی؟ عمر میگن اینجا محل کار منه حوصله بحث ندارم و میره. آنها سر میز میشینن و از عمر میخوان تا بیاد سفارششونو بگیره. صرب ازشون میخواد تا سفارش ساده نخوان و اذیتش کنن اما برک میگه من حوصله این کارهارو ندارم آنها بهش میگن که تو اینجا داری غصه میخوری ولی اون میگه و میخنده و حسابی شاده! برک کلافه میشه.

آکیف بعد از رفتن نباهت به اتاقش یواشکی میره تو آشپزخانه تا به چیزی واسه خودش درست کنه بخوره اما نباهت از راه میرسه و سریعا خودشو پنهان میکنه. بعد از رفتن نباهت دوباره شروع میکنه به خورد و خوراک. صرب برای اول وقتی قهوه اش را میاره عمر بهش میگه نه این ۹۰ درجه نیست عمر میگه من نمیدونم من درست نمیکنم صرب از قصد میریزه رو کف رستوران میگه پس اینو تمیز کن! عمر همین کارو میکنه. سری بعدی باز هم همین کارو میکنه که سوزان عصبی میشه چ. احمد میره پیش سوگی مادرش تا ببینه نظرش عوض شده یا نه اما وقتی میبینه سوگی حرف خودشو میزنه بعد از رفتنش به خودش میگه دیگه مجبورم کردی کاری که باید بکنمو انجام بدم تا به باد ندادی ثروتو! همان موقع سوزان به احمد زنگ میزنه و میگه بیا همین الان بچه هاتو از کلوب جمع کن وگرنه من میدونم و اینا! احمد میپرسه چیشده که سوزان میگه عمر داره اینجا کار میکنه و دارن اذیتش میکنن اگه تو نمیتونی انجام بدی من خودم دست به کار بشم! احمد میگه نه نمیخواد الان خودم میام. سپس با کلافگی میگه همینو کم داشتیم. عمر دوباره قهوه میاره اما صرب باز هم میریزه رو زمین عمر یقه اش را میگیره و میگه چه مرگته؟ و میخواد باهاش دعوا کنه که احمد از راه میرسه و بچه هاشو از اونجا میبره…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا

امتیازدهی به مقاله



دسته‌ها
سریال ترکی خواهران و برادران سریال ترکیه ای فرهنگ و هنر

خلاصه داستان قسمت ۱۸۸ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر


در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۸۸ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

خلاصه داستان قسمت ۱۸۸ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
قسمت ۱۸۸ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۸۸ سریال ترکی خواهران و برادران

آکیف تو آشپزخانه تخم مرغ سوسیس درست کرده و در حال خوردن است که نباهت یکدفعه بوی غذا به مشامش میخوره و شوکه میشه و با صدای بلند میگه دوروک تویی؟ وقتی صدایی نمیشنوه به طرف آشپزخانه میره. دوروک پیش باباش رفته و میگه داری چیکار میکنی؟ آکیف میگه بیا ببین چی درست کردم! دوروک با ترس میگه پاشو برو الان مامان میاد میبینه باید شب تو چادر بخوابیم تو همون حین نباهت به اونجا میاد و میگه اینجا چخبره؟ او با آکیف بحث میکنه و بعد به دوروک میگه دستت درد نکنه! سپس از آکیف میخواد تا از اونجا بره او به دوروک میگه واقعا که از تو توقع نداشتم! آکیف بهش میگه پسر من با وجدانه مثل تو نیست که وقتی اومد دید باباش کجا زندگی میکنه نتونست کنار بیاد گفت بیا بریم خونه ما نباهت در آخر آکیف را بیرون میندازه و میگه دیگه نبینم از طریق بقیه وارد این خونه میشی! آکیف تو همون حیاط خونه به خودش میگه ببین به چه روزی افتادم چجوری باید شبمو صبح کنم سپس همانجا میخوابه. فردای آن روز آکیف به خانه عمر اینا میره و بهشون یه کیف پر از پول میده که عمر میگه تموم شد؟ زمین فروخته شد؟ آکیف میگه بله هرچند نتونستی صبر کنی تا به بار بشینه دانه ای که کاشتی ولی خوب همه که بیزینسمن و تاجر نمیتونن بشن. بعد از رفتنش عمر میگه من میرم پیش لیلا تا پولو پس بدم بعد بیام مدرسه. شنگول با خودش حلمیه را به خانه نباهت برده تا تو انجام کارها بهش کمک کنه نباهت قبول میکنه و میگه من یه قرار کاری مهم دارم باید برم. شوال با احمد تو اتاقشان در حال حرف زدنن و احمد میگه باید چیکار کنیم تا نقشه ای که کشیدی عملی بشه؟ شوال میگه دیشب بیشتر فکر کردم و فهمیدم یه قرص هست که باید هرشب یدونه بدیم بهش.

اول کمی حواس پرتی میگیره بعد یه چیزهاییو فراموش میکنه ما هم میتونیم ثابت کنیم که صلاحیت عقلی نداره و کارهامونو پیش ببریم سوگی که پشت در اتاق بوده حرفاشونو میشنوه و حسابی بهم میریزه و با گریه به اتاقش میره و میگه باورم نمیشه که به خاطر پول این کارو هم باهام کردی! و گریه میکنه. لیلا تو اتاق تولگا در حال رسیدگی بهش هست که تولگا میگه داری بد عادتم میکنیا سپس ازش میپرسه که چرا اون پولهارو از تو گاوصندوق بابا برداشتی ؟ چیکار کردی؟ لیلا میگه قول بده ناراحت و عصبی نمیشی تولگا میگه باشه که لیلا میگه به عمر دادم تولگا جا میخوره و میگه چی؟ سپس لیلا شروع میکنه به تعریف کردن که تولگا میگه من نفهمیدم از کی تو با عمر انقدر صمیمی شدی که از مشکلاتش خبر داری؟ لیلا میگه صمیمی نیستم یهویی شنیدم تولگا میپرسه تو مطمئنی چیزی بینتون نیست؟ حسی نداری بهش؟ همان موقع عمر وارد اتاق میشه که لیلا دست و پاشو گم میکنه تولگا میگه فهمیدم نمیخواد جواب بدی. عمر بعد از احوالپرسی کیف پولو پس میده و ازش به خاطر همه چیزهایی که مقصرش بوده عذرخواهی میکنه و میره تولگا ازش تشکر میکنه و میره. شنگول میخواد بره چکاب که اورهان به دم در خانه میره و ازش میخواد سوار ماشین بشه تا باهمدیگه برن اما شنگول میگه من سوار ماشین اون زن نمیشم و میخواد با اتوبوس بره که اورهان میگه باشه بزار ماشینو تو حیاط بزارم باهمدیگه بریم سپس تاکسی میگیره و باهمدیگه میرن. عمر تو مدرسه سوزی را میبینه و میره پیشش و ازش میخواد باهم حرف بزنن. او از سوزی عذرخواهی میکنه و ماجرارو تعریف میکنه سوزی میگه آهان به همین راحتی؟ یعنی اگه منم جای تو بودم انقدر منطقی برخورد میکردی؟ عمر میگه آره سوزی میگه پس باشه و او را میبخشه و بغلش میکنه سپس بعد از رفتنش به خودش میگه ببینیم و تعریف کنیم!

نباهت جلوی در کلوب با یه ماشین تصادف میکنه و اون مرد نمیزاره بره و میگه باید عکس بگیرم بفرستم برای بیمه تا بگه خسارت چقدر شده که واسم بزنی. آنها باهمدیگه بحث و کل کل میکنن و گوشی نباهت را اون مرد پرت میکنه جلوی پا احمد. احمد میره جلو و میگه چیشده؟ او با شنیدن ماجرا و دیدن وضعیت ماشین میبرتش یه گوشه و میگه ببین هم من و هم خودت خوب میدونیم که این برای تصادف الان نیست قدیمیه یا میری با زنگ میزنن به پلیس اون مرد از اونجا با کلافگی میره. نباهت از احمد تشکر میکنه و بعد از گرفتن گوشیش از اونجا میرن. شنگول و اورهان به سونوگرافی رفتن و اورهان حسابی ذوق زده ست و باهمدیگه از خاطراتشون میگن و میخندن. دکتر میاد و بعد از معاینه میگه که همه چیز نرمال و خوبه اورهان جنسیتو میخواد بدونه که شنگول میگه میخوام سورپرایز بشم. نباهت کلوب را خریده و با دیدن سوزان بهش میگه سوزان تبریک میگه. نباهت همانجا متوجه میشه که تلفن دستش مال خودش نیست سپس با کمی فکر کردن میگه نکنه با گوشی اون مرد جابه جا شده! سپس از احمد جلوی سوزان تعریف میکنه که خیلی مرد محترم و جذابی هم بود آشناییمون مثل تو فیلما بود ازم جلوی اون مرد قلندر حمایت کرد سپس به احمد زنگ میزنه و او بهش میگه من هنوز تو تراس کلوبم اگه همین نزدیکایین بیام یه جا بگیرم ازتون نباهت هم میگه منم همین کلوبم الان میام اونجا سپس به سوزان میگه من برم سرویس به خودم یخورده برسم بعد برم پیشش سوزان لبخند میزنه و میگه برو موفق باشی……

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا

امتیازدهی به مقاله